ندای لرستان - صبح نو /متن پیش رو در صبح نو منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
گفتوگوی جنجالی صادق زیباکلام، استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل سیاسی با مجید واشقانی در برنامه «رک» حول موضوع جنگ 12 روزه رژیم اسرائیل علیه ایران، بازتاب گستردهای در فضای رسانهای و شبکههای اجتماعی داشت. این مناظره، هم نقد صریحی بر سطح تحلیل زیباکلام و تناقضهای گفتمانی او وارد کرد و هم سوالهای جدی درباره سطح کیفی برنامههای تاکشو و نقش مجریان در انتقال تحلیلهای سیاسی مطرح کرد. در بخشی از این برنامه، واشقانی با اشاره به قدرت نظامی و توان بازدارندگی موشکی ایران اظهارکرد: «اگر مردم موشکها را در آسمان نمیدیدند، روز سوم کف خیابان بودند. در واقع، سوپاپ اطمینان مردم موشکهایی بود که جمهوری اسلامی به سمت اسرائیل پرتاب کرد.»
زیباکلام این استدلال را رد کرد و گفت: «همه مردم در حال فرار از تهران و ترسیده بودند. اسرائیلیها جنگ را به این دلیل تمام کردند که متوجه شدند مردم به خیابان نمیروند و جاهایی که میخواستند بزنند را زدند.» این بخش از گفتوگو، فارغ از جنجالی بودن، نشاندهنده یکی از نقاط ضعف تحلیل زیباکلام بود؛ او همزمان از ترس عمومی مردم سخن میگوید و هم ادعا میکند که اگر حملهای رخ دهد، خودش اولین کسی است که به جبهه میرود. این تناقض، اعتبار تحلیلی اظهارات او را زیر سوال میبرد.
بازار ![]()
ادعا بدون شواهد میدانی
واشقانی تلاش داشت اثر روانی موشکها بر مردم را برجسته کند، اما هیچ داده میدانی یا آماری ارائه نکرد. زیباکلام نیز تحلیلهای خود را بدون استناد به شواهد جمعیتی، گزارشهای شهری یا منابع میدانی بیان کرد. نتیجه آن شد که مخاطب با گزارههایی مواجه شد که بیشتر جنبه حدسی و احساسی داشت تا استدلال مستند.
تناقض دیگر، اظهارات زیباکلام درباره فرار مردم و همزمان آمادگی شخصی او برای دفاع است. این دو گزاره در یک چارچوب تحلیلی و منطقی ناسازگارند و نشان میدهد که او بیش از آنکه تحلیل مستند ارائه دهد، واکنشهای شخصی و عاطفی خود را مطرح کرده است. چنین تناقضی میتواند مخاطب را دچار سردرگمی کرده و برداشتهای نادرست ایجاد کند.
زیباکلام میان تحلیل نظامی و تحلیل اجتماعی نوسان داشت. او هم از توان موشکی و اثر بازدارندگی صحبت میکند و هم از رفتار جمعی مردم، اما هیچکدام را به شیوهای مستدل و تفکیکشده ارائه نمیدهد. این مسأله ضعف روششناختی او را در مقام تحلیلگر برجسته میکند و نشان میدهد که استفاده از عنوان «استاد و تحلیلگر» در این زمینه نمیتواند تضمینکننده دقت تحلیلی باشد.
در کنار نقد تحلیل زیباکلام، نمیتوان از نقش برنامه و مجری نیز گذشت. مجید واشقانی بهرغم مطرح کردن پرسشهای تند و چالشی، تحلیل خود را نیز به شیوهای سادهانگارانه ارائه و از ارائه دادن شواهد ملموس اجتناب کرد. سطح برنامه در قالب تاکشو و دیالوگهای پرتنش، باعث شد مباحث حیاتی امنیت ملی و توان بازدارندگی به سطحی هیجانی و کمعمق تقلیل یابد.
مخاطبان رسانهای نیز در واکنشها تقسیم شدند: گروهی واشقانی را تحسین کردند که سوالهای چالشی مطرح کرد و زیباکلام را به چالش کشید، اما گروهی دیگر سطح تخصصی برنامه را ناکافی و تنزلیافته خواندند و انتقاد کردند که مسائل مهم امنیتی نباید در قالب یک تاکشو و بحث هیجانی ارائه شود.
پیامدهای رسانهای و سیاسی مناظره
این مناظره نشان داد که ارائه تحلیل سیاسی در قالب مناظره هیجانی بدون استناد به دادههای مستند، میتواند اعتماد عمومی به کارشناسان و رسانهها را کاهش دهد. مخاطبان با دو روایت متفاوت مواجه شدند؛ روایت اول «بازدارندگی موفق ایران» و روایت دوم «ترس عمومی و فرار مردم» این دوگانگی میتواند موجب شکلگیری برداشتهای نادرست یا اغراقآمیز از توان ملی شود. سطح پایین ارائه تحلیل و عدم تفکیک داده از تفسیر، به وضوح نشان میدهد که برنامههای تلویزیونی باید چارچوبی حرفهای برای بررسی مسائل حساس امنیتی و نظامی داشته باشند.
صادق زیباکلام در این مناظره چند نقطه ضعف روشن داشت: ترکیب بیپایه دیدگاههای اجتماعی و نظامی بدون ارائه شواهد مستدل، تناقض گفتمانی میان فرار مردم و آمادگی شخصی برای دفاع و عدم ارائه جایگزین تحلیلی روشن و مستند برای پاسخ به پرسشهای مطرحشده.
در کنار آن، ضعفهای رسانه و قالب برنامه نیز نقش مهمی در کاهش کیفیت تحلیل داشت. برای آینده، چند توصیه کلیدی میتواند مفید باشد: تحلیلگران سیاسی باید مرز مشخصی میان داده و تفسیر بگذارند و اظهارات خود را با شواهد مستند پشتیبانی کنند.
از طرفی مجریان برنامههای سیاسی باید از قالب تاکشو زمانی استفاده کنند که بحثها تابع قواعد علمی و حضور کارشناسان تکمیلی باشد. مخاطبان باید مطالبهگر باشند و از رسانهها و کارشناسان بخواهند منابع و دادههای خود را ارائه کنند. رسانهها باید تفاوت میان بیان احساسی شخصیتها و تحلیل مستند را آشکار سازند و از القای برداشتهای تکبعدی پرهیز کنند.
گفتوگوی واشقانی و زیباکلام نشان داد که حتی کارشناسان صاحبنام در فضای رسانهای بدون چارچوب تحلیلی دقیق و ارائه شواهد، ممکن است اعتبار تحلیل خود را از دست بدهند و سطح مباحث امنیتی و نظامی به سطحی هیجانی و کمعمق تنزل یابد. این اتفاق زنگ خطری برای رسانهها، کارشناسان و مخاطبان است تا ضمن توجه به جذابیت گفتوگو، دقت و مستند بودن تحلیل را نیز مطالبه کنند.