ندای لرستان - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
جاناتان ای. چین-فارن افرز| سیزده سال پس از به قدرت رسیدن شی جینپینگ و قرار گرفتن در راس رهبری چین، تحلیلگران در واشنگتن همچنان در ارزیابی عملکرد او دچار سردرگمی عمیقی هستند. برخی شی را با مائو مقایسه میکنند؛ رهبری که قدرتی نزدیک به مطلق به دست آورده و دولت را کاملا تابع اراده خود کرده بود. در مقابل، برخی دیگر معتقدند که جایگاه شی میتواند شکننده باشد و هر لحظه ممکن است در نتیجه نارضایتی نخبگان سیاسی، با کودتایی از قدرت کنار گذاشته شود. از یکسو، چین تحت رهبری شی به عنوان رقیبی سرسخت با انگیزه، منابع و توانمندیهای فناورانه برای پیشی گرفتن از ایالاتمتحده دیده میشود. از سوی دیگر، عدهای این کشور را اقتصادی شکننده و در آستانه فروپاشی توصیف میکنند. بسته به اینکه از چه کسی بپرسید، مدل توسعه چین یا پویا و پیشرو است یا در حال افول؛ یا سرشار از نوآوریهای بیوقفه است یا به شدت در گذشته متوقف مانده است.
تلاش برای تحلیل پروژه رهبری شی جینپینگ پس از بهبود تدریجی چین از بحران همهگیری کووید-19 پیچیدهتر شده است. در اواخر سال 2022، زمانی که شی به طور ناگهانی به سیاستهای سختگیرانه کنترل همهگیری پایان داد و کشور را بازگشایی کرد، وال استریت نه تنها درباره امکان بازگشت رونق اقتصادی چین تردید نداشت، بلکه بیشتر بر این موضوع متمرکز بود که مسیر بهبود اقتصادی چین شبیه کدام حرف الفبا خواهد بود: V (بهبود سریع) یا W (نوساندار). اما وقتی اقتصاد چین دچار رکود شد، برخی تحلیلگران در واشنگتن به این نتیجه رسیدند که تنشها در چین به اوج خود رسیده، ساختار حکومتی ناکارآمد است و در مقایسه با ایالاتمتحده رو به افول خواهد رفت.
این سردرگمی تحلیلی تاثیر عمیقی بر سیاستگذاری ایالاتمتحده در قبال چین گذاشت. در آغاز دور دوم ریاستجمهوری ترامپ، مقامات امریکایی چین را بزرگترین تهدید برای ایالاتمتحده توصیف میکردند، اما همزمان معتقد بودند که فشارهای اقتصادی بر چین آنقدر شدید است که این کشور در یک جنگ تجاری به سرعت تسلیم خواهد شد. این دیدگاه یادآور ادعای معروف مائو بود که ایالاتمتحده را «ببر کاغذی» مینامید؛ قدرتی که ظاهری تهدیدآمیز دارد، اما در باطن ضعیف و شکننده است. با این حال، تلاش برای تحت فشار قرار دادن چین از طریق تعرفهها با شکست مواجه شد. پکن در آوریل 2025 با اعمال تعرفههای تلافیجویانه و قطع صادرات آهنرباهای خاکی کمیاب به ایالاتمتحده، به اقدامات تجاری واشنگتن پاسخ داد. توانایی اقتصاد چین در مقاومت برابر شوکهای تجاری، اعتماد به نفس تازهای به پکن بخشید. از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، که زیر بار سنگین یک نظام بسته و غیرلیبرال از هم پاشید، ایالاتمتحده بخش عمدهای از تابآوری خود را به توانایی نظام سیاسیاش در شناسایی مشکلات، ارایه راهحلها و اصلاح مسیر نسبت داده است. اما طنزی تلخ برای ایالاتمتحده وجود دارد: تحت رهبری شی جینپینگ، نظام سیاسی غیرشفاف چین، که در آن مقامات انگیزهای قوی برای پنهان کردن اشتباهات به جای پذیرش آنها دارند، در شناسایی صریح نقاط ضعف خود و اقدام برای رفع آنها مهارت چشمگیری پیدا کردهاند. این مهارت، بهگونهای پارادوکسیکال، حتی از نظام سیاسی ظاهرا انعطافپذیر و سازگار امریکا پیشی گرفته است. ظهور چین تحت رهبری شی نه تنها قدرت امریکا، بلکه یکی از اصول بنیادین جامعه باز امریکایی را به چالش میکشد: این باور که آمادگی برای گفتوگو و بررسی آزاد، پایه و اساس یک نظام خوداصلاحی است. از دیدگاه شی جینپینگ، بارزترین نقاط ضعف چین پیامدهای جانبی چهار دهه اصلاحات اقتصادی است. این اصلاحات، اگرچه ثروت و قدرت را برای چین به ارمغان آوردند، اما به بیتصمیمی و وابستگی به کشورهای دیگر نیز منجر شدند. فارغ از قضاوت درباره رهبری شی، او بسیاری از این نقاط ضعف را شناسایی کرده و منابع لازم برای مقاومسازی کشور را بسیج کرده است. موفقیت پکن در دفع فشارهای جنگ تجاری واشنگتن نشاندهنده اثربخشی استراتژی شی است.
بازگشت به عقب
زمانی که شی جینپینگ در سال 2012 رهبری حزب کمونیست چین را برعهده گرفت، بسیاری از ناظران داخلی و خارجی از توقف اصلاحات در دوره سلف او، هو جینتائو، ناامید بودند. آنها شی را به عنوان ناجی بالقوهای میدیدند که میتوانست پروژه نیمهجان «اصلاحات و گشایش» حزب کمونیست، که دنگ شیائوپینگ در اواخر دهه 1970 آغاز کرده بود، احیا کند. این ناظران، که اغلب گرایشهای لیبرالتری داشتند، امیدوار بودند شی سیاستهای بازارمحور را تقویت کند، دخالت دولت در اقتصاد را کاهش دهد و حتی شاید فضایی برای رقابت سیاسی بیشتر فراهم آورد. شی از نظر پیشینه، صلاحیت یک اصلاحطلب را داشت: او در سه استان ساحلی پیشرفته چین، که از بزرگترین ذینفعان چرخش به سوی اقتصاد بازار بودند، در سمتهای رهبری خدمت کرده بود. بسیاری بر این باور بودند که شی، به عنوان فرزند یک انقلابی سرشناس و حامی اصلاحات اقتصادی، از نفوذ و اراده لازم برای ایجاد تغییرات برخوردار است؛ مشخصهای که سلف او فاقد آن بود. با این حال، برخلاف انتظارات، به قدرت رسیدن شی جینپینگ در سال 2012 نه آغاز تداوم اصلاحات، بلکه پایان دوران آن بود. زمانی که شی در سال 2007 به عنوان جانشین هو جینتائو به پکن بازگشت، آنچه مشاهده کرد نه رفاه بیانتها و رهبری پایدار، بلکه ناکارآمدی عمیقی بود که ریشه در ساختار نظام داشت. هو با تکیه بر حمایت بزرگان حزب و ترویج مدل رهبری جمعی به قدرت رسیده بود، اما این مدل مانع از تصمیمگیری قاطع او و دیگر رهبران میشد. حتی اگر هو قصد داشت خودی نشان دهد، جیانگ زمین، سلف او، با محاصره هو توسط متحدان وفادارش، او را در تنگنا قرار میداد. تلاشهای هو برای تغییر مسیر سیاستها، ازجمله رسیدگی به نابرابریهای فاحشی که در فرآیند نوسازی چین پدیدار شده بود، عمدتا نادیده گرفته شد. در همین حال، فساد به صورت گستردهای ریشه دواند و حتی به نهادهایی مانند پلیس و ارتش، که قرار بود ستونهای قدرت حزب باشند، نفوذ کرد.
تمرکز شی بر تقویت تابآوری چین
شی جینپینگ قدرت سیاسی قابلتوجه خود را بر افزایش تابآوری و انسجام چین متمرکز کرده است. از نظر او، مدل رهبری جمعی سست که از دنگ شیائوپینگ به ارث رسیده بود، ریشه بسیاری از مشکلات حزب کمونیست بود. پراکندگی قدرت میان رهبران ارشد و متحدانشان در بروکراسی، انضباط حزبی را تضعیف کرده بود. شی معتقد بود که رفاه اقتصادی، کادرهای حزب را تنبل و سست کرده است. گشایش درها به روی جهان، اقتصاد چین را به جلو رانده بود، اما همزمان آسیبپذیریهایی را بهویژه در قالب نفوذ ارزشهای لیبرال ایجاد کرده بود که باورهای بنیادین کمونیستی را تهدید میکردند. همچنین، وابستگی روزافزون چین به اقتصادهای خارجی، به ویژه ایالاتمتحده، با تشدید محدودیتهای تجاری بر کالاهای چینی از سال 2018، خطرات وابستگی اقتصادی را برای شی آشکار کرد. در پاسخ به این چالشها، شی جینپینگ نه تنها به رفع مشکلاتی که در دوران اصلاحات و گشایش پدید آمده بودند پرداخته، بلکه تلاش کرده با معکوس کردن روند آزادسازی، آنچه را که به عنوان بیماری بنیادین میبیند، درمان کند. دوران رهبری شی را میتوان، به تعبیر کارل مینزنر، پژوهشگر، نوعی «ضداصلاحات» توصیف کرد: او حزب کمونیست را به هسته لنینیستی کنترل سیاسی و اجتماعیاش بازگرداند و آن را نه برای انقلاب یا اصلاحات، بلکه برای حرکتی منظم به سوی تقویت قدرت فناوری، صنعتی و نظامی بازسازی کرد تا جایگاه ژئوپلیتیکی چین را تحکیم کند. از نگاه اکثر ناظران خارجی، این ضداصلاحات خطرناک است، زیرا الگوهای آزموده شدهای را که چین را از فقر به قدرت رساند، کنار میگذارد و مخاطرات سیاسی جدیدی را از طریق تمرکز قدرت در دستان یک رهبر اقتدارگرا ایجاد میکند. اما اقدامات شی ریشه در درک او از بزرگترین تهدیداتی دارد که حزب کمونیست و چین را به خطر میاندازند، به ویژه نقش ناخوشایند ایالاتمتحده در پشتیبانی از رفاه اقتصادی چین. شی به جای پیشبرد گشایش اقتصادی بیشتر، قدرت و منابع سیاسی قابلتوجه خود را بر افزایش تابآوری چین در برابر تهدیدهایی متمرکز کرده است که تا حدی از اصلاحات پیشین سرچشمه گرفتهاند. از نظر شی، این مشکلات عمیقا ریشهدار مانع اصلی پیشرفت چین در رقابت با ایالاتمتحده هستند، نه مداخله بیش از حد دولت یا سیاستهای اقتدارگرایانه.
ترکیدن حبابها
بسیاری از ناکارآمدیهای کنونی چین ریشه در آسیبهای ناشی از رفاه اقتصادی خود این کشور دارند. پس از مرگ مائو، رهبران حزب کمونیست چین نقشه راه روشنی برای هدایت کشور به سوی گشایش اقتصادی، بدون کنار گذاشتن تعهد به آرمانهای کمونیستی، نداشتند. آنها که در انقلاب چین سختیهای بسیاری کشیده بودند، همچنان به سرمایهداری و پیامدهای آن بدبین بودند، اما در عین حال نمیخواستند چین به هرج و مرج دوران مائو بازگردد. بسیاری از رهبران حزب در دهه 1980، ازجمله شی ژونگشون، پدر شی جینپینگ، خود قربانی پاکسازیهای سیاسی در دوران مائو شدند.
پس از بیش از یک دهه نوسان بین گشایش اقتصادی و کنترل هزینهها، اصلاحات اقتصادی درنهایت پیروز شد. پس از سرکوب نظامی معترضان در میدان تیانآنمن در سال 1989، دنگ شیائوپینگ، که از دیگر بزرگان حزب که مخالف آزادسازی بودند عمر طولانیتری داشت، چین را به سوی اقتصادی بازتر هدایت کرد. «سفر به جنوب» دنگ، که در آن مجموعهای از سخنرانیها در حمایت از نقش پررنگتر بازارها ایراد کرد، اصلاحات اقتصادی را که پس از سرکوب تیانآنمن به حاشیه رانده شده بودند، احیا کرد. دنگ برای حفظ میراث خود، نه تنها جانشین مستقیم خود، جیانگ زمین، که در سال 1989 رهبری حزب را برعهده گرفت، بلکه جانشین بعدی، هو جینتائو، را نیز برگزید. در فضای سیاسی جدید، که هیچیک از رهبران جدید نمیتوانستند ادعای پیشینه انقلابی بنیانگذاران را داشته باشند، حمایت دنگ از جیانگ و هو بهمثابه تقدیس آنها بود و به آنها کمک کرد تا از فراز و نشیبهای سیاسی جانشینی جان سالم به در ببرند. جیانگ و هو هر دو به صورت مسالمتآمیز از قدرت کنارهگیری کردند و سنتی شکننده برای انتقال قدرت ایجاد کردند. ثبات رهبری و شتاب گرفتن اصلاحات اقتصادی در چین نتایج چشمگیری به دنبال داشت. در طول دهه 1990 و اوایل دهه 2000، چین به طور مداوم رشد دورقمی تولید ناخالص داخلی را ثبت کرد که از سال 1992، زمان آغاز «تور جنوبی» دنگ شیائوپینگ، تا سال 2012، زمانی که شی جینپینگ به قدرت رسید، به طور متوسط سالانه بیش از 10درصد بود. نوسازی سریع چین در همه جا مشهود بود: آسمانخراشهای جدید، افق شهرهایی مانند شانگهای را متحول کردند و شبکههای جادهای به مناطق روستایی پیشتر منزوی گسترش یافتند تا آنها را به سایر نقاط کشور متصل کنند. دنگ همچنین سیاست خارجی موفقی را ترویج کرد که از رویارویی ژئوپلیتیکی پرهیز میکرد تا به چین فرصت دهد اقتصاد خود را توسعه دهد. او دستورالعملهایی صادر کرد که چین باید «تواناییهای خود را پنهان کند و منتظر زمان مناسب بماند»؛ رویکردی که به «پنهان شدن و انتظار» شهرت یافت. اصلاحات اقتصادی، ضمن ایجاد رشد و فضای تنفس ژئوپلیتیکی، به فساد، بیعدالتی و نابرابری نیز دامن زد. هیچ بخشی به اندازه بازار املاک و مستغلات، ناکارآمدیهای درهمتنیده سیاسی و اقتصادی چین را نشان نمیدهد. قیمت املاک در این بخش به اوج بیسابقهای رسید، اما از سال 2021 به شدت سقوط کرد. در اواخر دهه 1990، رهبران چین به ساکنان شهری اجازه دادند در چارچوب اصلاحات آزادسازی برای تحریک رشد اقتصادی، اجارههای بلندمدت املاک را دریافت کنند و این املاک را در بازار خصوصی بفروشند. این سیاست، موجی از تقاضای انباشته برای املاک را آزاد کرد و یکی از بزرگترین رونقهای املاک و مستغلات در تاریخ را در سراسر کشور به راه انداخت. دولتهای محلی، که به طور قانونی مالک تمام زمینهای شهری هستند، زمینها را به توسعهدهندگان فروختند تا خزانه خود را پر کنند. هنگامی که هو جینتائو در سال 2005 مالیات کشاورزی دوهزارساله چین را لغو کرد -سیاستی که بار مالی کشاورزان فقیر روستایی را کاهش داد، اما منبع اصلی درآمد دولتهای محلی را از بین برد- مقامات محلی برای جبران کسری بودجه، بیش از پیش به فروش زمین وابسته شدند و در بسیاری از موارد، با خشونت کشاورزان را از زمینهایشان بیرون کردند تا سود بیشتری کسب کنند. در سالهای پس از اصلاحات، حباب عظیمی در بازار مسکن چین شکل گرفت. از آنجا که بخش عمدهای از ثروت کشور به این بازار وابسته بود، سایر رهبران در توقف رشد آن تردید داشتند. اما شی جینپینگ در سال 2020، پس از خودداری از اقدامات قاطع در دو دوره نخست رهبریاش برای مهار تدریجی تورم بازار، با اعمال محدودیتهایی بر وامگیری توسعهدهندگان املاک، که پایه اصلی مدل کسب و کار آنها را تضعیف میکرد، این حباب را ترکاند. درنتیجه، فروش املاک از 18درصد تولید ناخالص داخلی در اواسط سال 2021 به 7درصد در سال 2025 کاهش یافت و ساختوساز مسکن جدید 70درصد افت کرد. این سقوط، عامل اصلی کندی رشد اقتصادی چین بود، ثروت بسیاری از خانوادههای چینی را از بین برد و اعتماد مصرفکنندگان را در زمانی که اقتصاد بهشدت به افزایش مصرف نیاز داشت، تضعیف کرد. با این حال، شی، با آگاهی از هزینههای سنگین بخش مسکن متورم، همچنان از مداخله برای تقویت این بازار خودداری کرده است.
پویایی اصلاحات
روند بازار املاک و مستغلات چین، پویاییهای بنیادین تلاشهای اصلاحی این کشور را آشکار میکند. حتی زمانی که رهبران چین اصلاحات ضروری مانند تجاریسازی بخش املاک یا لغو مالیات چند صد ساله کشاورزی را با موفقیت اجرا میکنند، این اقدامات تقریبا به همان اندازه که مشکلات را حل میکنند، مسائل جدیدی ایجاد میکنند. فساد ریشهدار در سیستم، این چالشها را پیچیدهتر میکند، زیرا مقامات محلی در برابر اصلاحات مقاومت میکنند یا فرصتهای جدیدی برای سوءاستفاده و منفعتجویی شخصی مییابند. شی جینپینگ از زمان به قدرت رسیدن، اولویت خود را بر پاکسازی ناکارآمدیهایی قرار داده که از رهبران پیشین با گرایشهای لیبرالتر به ارث برده است، بدون توجه به هزینهها یا واکنشهای احتمالی. این اقدامات بیسابقه، نارضایتی و سرخوردگی گستردهای ایجاد کردهاند، اما هیچ پیامد سیاسی جدی برای شی به دنبال نداشتهاند که نشاندهنده استحکام جایگاه او در قدرت است.
در جستوجوی تابآوری
از زمان ارسطو، تحلیلگران سیاسی دریافتهاند که نظامهای الیگارشی، میان دو نیروی متضاد در نوساناند: نیروهای گریز از مرکز که قدرت را به صورت گسترده پخش میکنند و نیروهای مرکزگرا که قدرت را در یک هسته متمرکز میسازند. از نظر شی جینپینگ و بسیاری از رهبران حزب کمونیست، پراکندگی قدرت در نظام سیاسی چین در دوران هو جینتائو، توانایی حزب برای حکمرانی موثر را تضعیف کرده بود. تمرکز قدرت در دستان شی، پاسخی آشکار به این مشکل بود. او از این قدرت متمرکز برای فاصله گرفتن از سیاستهای لیبرالسازی اقتصاد چین استفاده کرد و در عوض، تلاشهای خود را بر تقویت تابآوری اقتصادی و سیاسی کشور متمرکز نمود.نیروهای نظامی و امنیتی نقش کلیدی در تمرکز قدرت و پیشبرد اصلاحات معکوس شی داشتهاند. شی از کارزار تهاجمی ضدفساد خود، که در سال 2012 آغاز شد، برای مهار ارتش و دستگاه امنیتی و واداشتن آنها به تبعیت بهره برد. او مقامات ارشد و شبکههای وابسته به آنها را ریشهکن کرد و برای رفع هرگونه تردید درباره تسلط کامل خود، اغلب جانشینانی را که خود برگزیده بود، پاکسازی کرد. این کارزار نه تنها بخشی از فساد گسترده در نهادهای حزبی را کاهش داد، بلکه با ایجاد فضای ناامنی و اطاعت در میان رهبران، نفوذ شی بر آنها را تحکیم کرد. با وجود پاکسازی گسترده رهبران ارتش و سرویسهای امنیتی داخلی، شی جینپینگ، مانند پیشینیان خود، همچنان به تامین مالی سخاوتمندانه این نهادها ادامه داده است. چین از پلیس و نیروهای امنیتی تقریبا به همان میزان ارتش حمایت مالی میکند. شی این نهادها را تشویق کرده تا از فناوریهای نوظهور برای تقویت نظاممند ظرفیت نظارت خود بهره گیرند. او در سالهای نخست رهبریاش، «سند شماره 9» را منتشر کرد؛ یادداشتی داخلی که نسبت به خطرات نفوذ ارزشهای غربی هشدار میداد. این سند، که بعدا افشا شد، رویکرد پیشین حزب در تحمل نسبی ایدههای خارجی را معکوس کرد و دورهای از سرکوب جامعه مدنی را آغاز نمود. شی بهصراحت اعلام کرد که هدفش محافظت از چین در برابر چیزی است که او «براندازی خارجی» مینامد و بدین ترتیب یکی از مشکلات ناشی از دهههای اصلاحات پیشین را برطرف کرد. اصلاحات و گشایش اقتصادی، چین را به اقتصادهای خارجی وابسته کرد و شی جینپینگ مصونسازی کشور از نوسانات اقتصاد جهانی را در اولویت قرار داده است. در سال 2020، او استراتژی «گردش دوگانه» را معرفی کرد: سیاستی که اقتصاد چین را بیشتر حول بازارهای داخلی -یا «گردش داخلی» کالاها، خدمات و فناوری- متمرکز میکند، درحالی که همزمان «گردش خارجی» را از طریق تجارت و سرمایهگذاری بینالمللی تقویت میکند. استراتژی شی جینپینگ با بهرهبرداری از بازار داخلی عظیم چین، بر کاهش وابستگی به جهان خارج تمرکز دارد و همزمان تلاش میکند وابستگی بینالمللی به اقتصاد چین را افزایش دهد. جنگ تجاری کوتاهمدت در آوریل و مه 2025، در آغاز دوره دوم ریاستجمهوری دونالد ترامپ، نشان داد که چین با موفقیت در برابر تعرفههای ایالاتمتحده مقاومت کرده است. شی توانسته از ارایه بستههای محرک اقتصادی پرهزینه اجتناب کند و در عوض، حداقل حمایتهای لازم را برای جلوگیری از بدترین پیامدها بر اقتصاد و صنایع صادراتمحور، که بیشترین فشار تعرفهها را تحمل کردهاند، فراهم آورد. علاوه بر این، پکن دریافته چگونه از وابستگی واشنگتن به چین برای مواد حیاتی مانند آهنرباهای عناصر کمیاب -که بسیاری از تولیدکنندگان امریکایی برای محصولات خود به آن نیاز دارند- به عنوان ابزاری استراتژیک بهره ببرد و صادرات آنها را محدود کند. شی همچنین با تمرکز بر سیاستهای اقتصادی برای تقویت تولید فناوریهای پیشرفته، تابآوری چین را افزایش داده است. او با تزریق منابع به بخشهای فناوری و صنعتی، درحالی که مسائل اقتصاد کلان را تا حدی نادیده میگیرد، این حوزهها را تقویت کرده است. این رویکرد کارآمد نبوده، اما موثر واقع شده است. براساس تحلیل بلومبرگ از 13 فناوری کلیدی، چین در 12 مورد پیشرو یا در سطح رقابتی جهانی قرار دارد. به طور خاص، چین در حوزههایی مانند انرژی سبز موفقیت چشمگیری داشته است، جایی که گسترش شرکتهای چینی بهرهبردار از این فناوریهای نوظهور، به جنگهای قیمتی شدید منجر شده و به کاهش فشارهای تورمی بر اقتصاد کمک کرده است.
شی جینپینگ سیاست خارجی محتاطانه «پنهان شو و منتظر بمان» دنگ شیائوپینگ را کنار گذاشت و رویکردی جسورانهتر را در پیش گرفت که میتوان آن را «نمایش بده و پیش برو» نامید. این تغییر تاحدی نتیجه ناکامیهای آشکار مدلهای اقتصادی غربی پس از بحران مالی جهانی 2008 بود. از آنجا که چین این بحران را با موفقیت بیشتری نسبت به قدرتهای غربی پشت سر گذاشت، بسیاری از رهبران حزب کمونیست بر این باور بودند که چین باید نقش برجستهتری در صحنه جهانی ایفا کند. هو جینتائو از تغییرات اساسی در سیاست خارجی اجتناب کرده و تنها به اصلاحات جزبی بسنده کرد، مانند افزودن این ایده که چین باید «به طور فعال کاری انجام دهد» به فرمول دنگ. اما شی، با به قدرت رسیدن در سال 2012، از اعتماد به نفس رو به رشد چین بهره برد.
او در دوره اول رهبریاش با تاکید قاطعانه بر ادعاهای ارضی چین در مناطق مرزی، به ویژه با بازپسگیری بیش از 3000 هکتار زمین در دریای چین جنوبی، احساسات ملیگرایانه را تقویت کرد. این اقدامات
نه تنها جایگاه سیاسی او را در داخل کشور مستحکم کرد، بلکه به او امکان داد تا رهبران ارشد ارتش را پاکسازی کند و در برابر انتقادات داخلی در زمان نیاز به دیپلماسی آشتیجویانه مصون بماند. با این حال، به نظر میرسد شی واقعا معتقد بود که زمان آن فرارسیده که چین جایگاه خود را به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی بپذیرد. این تحول، بازتابی از یک تغییر نسلی و تلاش برای رفع کاستیهای واقعی چین است. شی اولین رهبر چینی است که مسیر سیاسیاش در دوران اصلاحات آغاز شد و حرفه او با رشد اقتصادی بیسابقه و چالشهای فزاینده پس از دوران مائو همگام بوده است.
چالش جانشینی
شی جینپینگ در مسیر اصلاح مشکلات به ارث مانده از گذشته، چالشهای جدیدی برای خود و حزب کمونیست ایجاد کرده است. مهمترین این چالشها، ازبین بردن یکی از دستاوردهای کلیدی دوران پس از مائو است: نهادینهسازی فرآیند انتقال مسالمتآمیز قدرت. شی با لغو محدودیت دوره ریاستجمهوری، جایگاه معاونت رییسجمهور را از یک فرصت کارآموزی برای رهبری آینده به نقشی تشریفاتی برای مقامات بازنشسته تبدیل کرد. او همچنین از حضور غیرنظامیان در نهاد عالی نظامی حزب جلوگیری کرده است. این محدودیتها توانایی جانشین احتمالی شی برای ایجاد پایگاه قدرت در ارتش را تضعیف میکند که میتواند دوره رهبری او را کوتاه و ناپایدار سازد.
رژیمهای اقتدارگرا به ویژه در برابر بحرانهای جانشینی آسیبپذیرند. اتحاد جماهیر شوروی هرگز نتوانست معمای جانشینی را حل کند: رهبران پیشین یا در زمان قدرت درگذشتند یا پاکسازی شدند یا مانند میخاییل گورباچف، نظام را به سوی فروپاشی هدایت کردند. چالش اصلی شی این است که چگونه جانشینی را برگزیند که پس از او قدرت را حفظ کند، بدون آنکه آنقدر قدرت به او بدهد که در زمان حیات شی تهدیدی برایش باشد. حتی اگر شی در کنگره بعدی حزب در سال 2027 جانشینی بالقوه معرفی کند، برقراری این تعادل همچنان دشوار خواهد بود. همچنین هیچ تضمینی وجود ندارد که جانشین انتخابشده تا زمان انتقال قدرت در جایگاه خود باقی بماند. پیش از هو جینتائو، بسیاری از وارثان احتمالی حزب کمونیست پیش از رسیدن به رهبری، پاکسازی، دستگیر، برکنار یا حتی کشته شدند. چالش جانشینی برای شی جینپینگ دشوار خواهد بود، اما بعید است به فروپاشی حزب کمونیست چین منجر شود؛ حزبی که از بحرانهای عمیقتری مانند انقلاب فرهنگی و سرکوب تیانآنمن در سال 1989 جان سالم به در برده است. سوال واقعی این است که آیا اصلاحات معکوس شی، توانایی حزب برای یادگیری از اشتباهاتش را تضعیف کرده یا نه. حزب کمونیست سابقهای طولانی از خطاهای فاجعهبار دارد، مانند کارزار «جهش بزرگ به جلو» که به قحطی گسترده از 1959 تا 1962 انجامید. اما در دوران پس از مائو، حزب خود را به عنوان نهادی فوقالعاده کارآمد در یادگیری نشان داد. هرچند هنوز اشتباهات جدی مرتکب میشود -مانند عدم آمادگی زیرساختهای بهداشتی برای مقابله با موج عفونتها پس از لغو گسترده محدودیتهای کووید- 19- اما به ندرت اشتباهی را تکرار میکند. رهبران حزب در آغاز جنگ تجاری دوره اول ترامپ غافلگیر شدند، اما در سال 2025، با رونمایی ترامپ از تعرفههای موسوم به «روز آزادی» در دوره دوم ریاستجمهوریاش، پکن آماده بود و مجموعهای از اقدامات متقابل، ازجمله تعرفههای تلافیجویانه 34درصدی بر کالاهای امریکایی و محدودیت صادرات عناصر کمیاب را اجرا کرد. اگرچه تمرکز بیش از حد قدرت در دستان شی جینپینگ ممکن است توانایی چین برای اصلاح اشتباهاتش را محدود کند، اما سیستم کنترل متمرکز او تاکنون نشان داده که در صورت نیاز میتواند مسیر خود را تغییر دهد. به نظر میرسد بخشی از میراث شی، به عنوان فرزند یک رهبر انقلابی، درک شهودی این واقعیت است که اطرافیانش تمایل دارند آنچه را او میخواهد بشنود به او بگویند. شاید به همین دلیل، او افرادی را که میشناسد و به آنها اعتماد دارد در مناصب ارشد حزب منصوب کرده است. این افراد معتمد میتوانند حقایق را با احتیاط و بهگونهای که اقتدار او را به چالش نکشد، به او منتقل کنند. برخلاف انتظار، فضای سیاسی پرمخاطرهای که شی ایجاد کرده، راه دیگری برای دریافت بازخورد دقیق فراهم میکند. مانند دیگر رهبران اقتدارگرای موفق، شی از بیاعتمادی میان زیردستانش بهره میبرد تا آنها را به چالش کشیدن یکدیگر و ارایه اطلاعات دقیق از منابعی که ممکن است غیرقابل اعتماد باشند، ترغیب کند. اعتماد شی به اصلاحات معکوس خود با ناکامیهای ایالاتمتحده در انجام وظایف ابتدایی حکومتی، مانند تصویب بهموقع بودجه فدرال، تقویت شده است. دولت ترامپ، مشابه شی، استدلال میکند که قدرت اجرایی بیش از حد پراکنده است و با اقداماتی تهاجمی برای متمرکز کردن و شخصیسازی اختیارات در دست رییسجمهور تلاش کرده این پراکندگی را اصلاح کند. این تمرکز فزاینده و نامتعادل قدرت اجرایی در ایالاتمتحده، شباهتهایی به جمهوریهای مشکلدار و قطبیشدهای دارد که در قرن بیستم تحت رهبری پوپولیستها در امریکای لاتین اداره میشدند. اما درحالی که پروژه متمرکزسازی ترامپ با ساختار عملیاتی نظام ایالاتمتحده در تضاد است و به بیثباتی و آشوب سیاسی منجر میشود، تثبیت قدرت شی با ماهیت حزب کمونیست چین همخوانی دارد، که به طور سنتی به تقویت اقتدار رهبر ارشد تمایل دارد تا محدود کردن او. نتیجه این است که اقدامات ترامپ ظرفیتهای ایالاتمتحده را تضعیف میکند، درحالی که تمرکز قدرت شی، تابآوری چین را تقویت کرده است. تحولات سیاسی و اجتماعی ایالاتمتحده از نگاه شی جینپینگ و همفکرانش، که تحتتاثیر اندیشههای لنینیستی، ایالاتمتحده را کشوری رو به زوال میبینند، پنهان نمانده است. وانگ هونینگ، نظریهپرداز برجسته و ایدئولوگ اصلی حزب کمونیست در ربع قرن گذشته، پس از سفرش به ایالاتمتحده در اواخر دهه 1980، کتابی با عنوان «امریکا علیه امریکا» نوشت که در آن به تناقضات مشاهده شده در جامعه امریکا پرداخت. او آنچه را «جریانهای زیرین بحران» نامید شناسایی کرد و بر تاثیرات مخرب فردگرایی و انزوای اجتماعی در امریکا تاکید داشت. شی نیز نگرانیهای مشابهی دارد و کشورهای غربی را گرفتار «بیماریهای مزمن مانند مادیگرایی و فقر معنوی» توصیف کرده است. این دیدگاهها در هسته اصلی درک شی از آسیبهای اصلاحات پیشین قرار دارد که او تلاش کرده است آنها را اصلاح کند. درحالی که شی جینپینگ با نظم و روشمندی عمل کرده، ایالاتمتحده در مدیریت چالشهای خود پراکنده و ناهماهنگ ظاهر شده است. مقامات و تحلیلگران چینی شواهد فراوانی برای ارزیابی خود از ناکارآمدی و افول ایالاتمتحده دراختیار دارند. از پایان جنگ سرد، ایالاتمتحده تقریبا در هر بحران ملی با مدیریت ضعیف عمل کرده و اعتماد عمومی، چه در داخل و چه در خارج را تضعیف کرده است. در واکنش به حملات 11 سپتامبر، ایالاتمتحده با بهانههایی سست، جنگی پرهزینه و مخرب در عراق آغاز کرد که منابع و توان این کشور را برای مقابله با رقبای قدرتمندتری مانند چین تحلیل برد.
در پاسخ به بحران مالی 2008، واشنگتن بخش مالی را نجات داد، اما از حمایت قربانیان این بحران غافل شد که به تشدید نابرابری و افزایش سرخوردگی عمومی منجر گشت. همچنین، در مواجهه با همهگیری کووید-19، با وجود داشتن برخی از معتبرترین نهادهای بهداشت عمومی جهان، دولت ایالاتمتحده واکنشهای ناکارآمدی نشان داد که سوءظن عمومی را تقویت و اعتماد به نهادها را تضعیف کرد. با وجود این خطاهای مکرر، ایالاتمتحده همچنان یک ابرقدرت جهانی است، اما این جایگاه بیشتر به امتیازات موروثیاش وابسته است. ایالاتمتحده، مانند کودکی نازپرورده، میتواند اشتباهات عظیم مرتکب شود، بدون آنکه با پیامدهای ویرانگری که دیگر کشورها در شرایط مشابه متحمل میشوند، روبهرو شود. در حالی که استراتژیستهای واشنگتن درباره اینکه آیا چین به اوج قدرت خود رسیده است یا خیر بحث میکنند، همتایان چینی آنها بحث مشابهی درباره ایالاتمتحده دارند و به نتایجی کاملا مشابه میرسند. رسانههای دولتی چین، ایالاتمتحده را بازیگر درگیر «اضطراب هژمونیک» توصیف کردهاند و معتقدند واشنگتن نمیتواند با واقعیت ظهور یک جهان چندقطبی کنار بیاید. در مقابل، تحلیلگران امریکایی مانند هال برندز استدلال کردهاند که قدرتی که به اوج خود رسیده، ممکن است با رفتارهای تهاجمی و خشونتآمیز واکنش نشان دهد. اما ناظران چینی به طور مستقل به این نتیجه رسیدهاند که این ایالاتمتحده است که از افول جایگاه خود نگران است و به طور فزایندهای آماده استفاده از هر ابزاری برای حفظ برتریاش است.
در سالهای اولیه جنگ سرد، جورج کنان، استراتژیست امریکایی، هشدار داد که اگر دموکراسیهای اروپا در برابر اتحاد جماهیر شوروی تسلیم شوند، ایالاتمتحده ممکن است اعتماد به نظام سیاسی خود را از دست بدهد. امروز، چالش دقیقا برعکس است: کاهش اعتماد امریکا به نظام خود میتواند دلیل شکست این کشور در رقابت با چین باشد، نه نتیجه آن. در مقابل، اصلاحات معکوس شی -ازجمله پاکسازیهای مداوم و پیامدهای فروپاشی بازار املاک- بحران اعتماد در چین ایجاد نکرده است. برعکس، شی با اشاره به دستاوردهای ملموس مانند پیشرفتهای فناوری، اعتماد به نفس بیشتری کسب کرده است. او همچنین میتواند صبور باشد، زیرا پروژهاش بلندمدت است و با نوسانات یک نظام سیاسی ناپایدار که از یک افراط به افراط دیگر در نوسان است، مواجه نیست. شمار فزایندهای از مقامات واشنگتن در بحث درباره چین از لفاظیهای شبهجنگ سرد استفاده میکنند، اما تمایل اندکی به انجام اقدامات دشوار و پرهزینه، مانند نوسازی پایگاه صنعتی دفاعی یا تقویت زنجیرههای تامین کلیدی، نشان میدهند که میتواند به ایالاتمتحده برتری در برابر چین ببخشد. اگر این روند ادامه یابد، ایالاتمتحده به سوی چیزی پیش میرود که میتوان آن را استراتژی «معکوس روزولت» نامید: سخن گفتن بلندپروازانه از قدرت امریکا، درحالی که چماقی روزبهروز کوچکتر در دست دارد. در مقابل، شی جینپینگ در تلاشهایش برای تقویت جایگاه استراتژیک چین، رویکردی منظم و روشمند در پیش گرفته است، درحالی که ایالاتمتحده گرفتار پراکندگی و ناهماهنگی شده است. درنهایت، برداشت نادرست از شی جینپینگ بخشی از ناتوانی ایالاتمتحده در مواجهه با مشکلات داخلی خود است.
ترجمه نوشین محجوب
بازار ![]()