دوشنبه ۳۱ شهريور ۱۴۰۴
سیاسی

رؤیافروشی رادیکال‌ها

رؤیافروشی رادیکال‌ها
ندای لرستان - فرهیختگان /متن پیش رو در فرهیختگان منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست علی ملکی| هم‌زمان با روز‌های منتهی به عزیمت رئیس‌جمهور به نیویورک، برخی ...
  بزرگنمايي:

ندای لرستان - فرهیختگان /متن پیش رو در فرهیختگان منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
علی ملکی| هم‌زمان با روز‌های منتهی به عزیمت رئیس‌جمهور به نیویورک، برخی چهره‌های اصلاح‌طلب در ایران با چنان اشتیاقی از دیدار و گفت‌وگوی مستقیم با ترامپ و مذاکره به عنوان کلید حل تمام مشکلات سخن گفته‌اند که گویی دیپلماسی، کشتی پرنده‌ای است که می‌تواند یک‌شبه کشور را به ساحل آرامش برساند. دیپلماسی به هیچ عنوان قابل رد نیست؛ اما قرار هم نیست معجزه کند. در مثالی تازه، ایران در حال مذاکره با آمریکا بود که نیروی نیابتی‌اش در منطقه به کشور حمله کرد. بنابراین این نوع نگاه ایدئالیستی بیش از آنکه ریشه در واقعیت‌های ژئوپلیتیک داشته باشد، نوعی ساده‌سازی خوش‌بینانه است که نه تنها به نتایج ملموس منجر نشده، بلکه به ضرر دولت، جامعه و حتی خود اصلاح‌طلبان تمام می‌شود. رؤیافروشی در وضعیت پیچیده کنونی در نهایت به سرخوردگی و واکنش منفی جامعه، تحریک طرف‌های مقابل و ایجاد انتظارات غیرواقعی در داخل کشور دامن می‌زند. 
مذاکره معجزه می‌کند؟
برای برخی از اصلاح‌طلبان، مذاکره انگار نسخه‌ای است که برای هر دردی تجویز می‌شود. از تحریم‌های فلج‌کننده گرفته تا تنش‌های منطقه‌ای، همه و همه در ذهن برخی از آن‌ها با یک «توافق» قابل حل است. مرتضی مکی، کارشناس ارشد سیاست خارجی، نمونه‌ای از این خوش‌بینی مفرط است. او اخیراً اظهار کرده که اگر در هشت روز آینده توافقی موقت حاصل شود یا دیداری بین هیئت ایرانی و اروپایی‌ها در حاشیه نشست سالانه سازمان ملل در نیویورک رخ دهد، «معجزاتی» ممکن است اتفاق بیفتد و حتی مکانیسم ماشه (بازگشت تحریم‌های سازمان ملل) برای شش ماه به تعویق افتد. این اظهارات که بیش از تحلیل به دعای خیر شبیه است، نمونه‌ای بارز از ساده‌سازی مسائل پیچیده بین‌المللی است. گویی کافی است پزشکیان از پله‌های هواپیما پایین بیاید و دست محکمی با ترامپ بدهد و ترامپ هم حتماً لب‌هایش را غنچه ‌کند و بگوید «!‌we did it» و تمام! 
احمد زیدآبادی، دیگر چهره اصلاح‌طلب نیز در کانال تلگرامی خود هفته جاری را «حیاتی» خوانده و معتقد است که تروئیکا عمداً رأی‌گیری درباره مکانیسم ماشه را یک هفته جلو انداخته‌اند تا فرصتی برای توافق با ایران فراهم شود. او هشدار می‌دهد که عدم استفاده از این «فرصت طلایی» می‌تواند آینده کشور را به دو مسیر کاملاً متفاوت هدایت کند. زیدآبادی حتی امیدوار است که رئیس‌جمهور پزشکیان و تیمش «با دست پر» از نیویورک بازگردند. 
اما واقعیت چیست؟ آیا واقعاً یک هفته حضور در نیویورک می‌تواند معجزه کند؟ آیا قدرت‌های غربی که خود درگیر بحران‌های داخلی و اختلافات سیاسی هستند، به این سادگی منتظرند تا ایران با یک پیشنهاد جادویی به میدان بیاید؟ یا شاید این خوش‌بینی بیش از حد، نتیجه نادیده گرفتن واقعیات تلخ صحنه بین‌المللی است؟ 
اعتماد علیه اعتماد
روزنامه اعتماد، با مدیرمسئولی الیاس حضرتی که هم‌زمان رئیس شورای اطلاع‌رسانی دولت نیز است، با انتشار ادعایی مانند «دولت پنهان مانع توافق است»، به دام ساده‌سازی افتاده است. نگارنده بدون شواهد ملموس، انگشت اتهام را به سمت نیرو‌های داخلی نشانه می‌گیرد و با ایجاد توهم «توافق آسان»، از یک سو انتظارات غیرواقعی در جامعه شکل می‌دهد و از سوی دیگر، سعی می‌کند ناملایمات احتمالی آینده را از دوش دولت بردارد و به عهده نیرویی بیندازد که مختصات مشخصی ندارد. 
 اعتماد، به جای تحلیل واقع‌گرایانه و تقویت موضع مذاکراتی دولت، با این ساده‌انگاری‌ها، هم دولت را تضعیف می‌کند، هم جامعه را در چرخه امید و ناامیدی گرفتار می‌سازد و هم نیرو‌های مدنظرش به عنوان مخالف دولت را به موضع‌گیری علیه دولت تحریک می‌کند. 
از رسانه‌ای که زیر نظر رئیس شورای اطلاع‌رسانی دولت اداره می‌شود، انتظار می‌رود که علیه شعار محوری پزشکیان یعنی «وفاق ملی» عمل نکند. 
به جامعه رؤیا نفروشید
این نوع خوش‌خیالی دیپلماتیک، که در میان برخی اصلاح‌طلبان به یک عادت تبدیل شده، اثرات مخربی بر جامعه دارد. وقتی چهره‌های سیاسی و رسانه‌ای مدام از «فرصت‌های طلایی» و «معجزات دیپلماتیک» سخن می‌گویند، انتظارات غیرواقعی در میان مردم شکل می‌گیرد. جامعه‌ای که زیر فشار‌های اقتصادی، تورم لجام‌گسیخته و بیکاری خرد شده، با شنیدن این وعده‌های شیرین، لحظه‌ای امیدوار می‌شود، اما وقتی این وعده‌ها به سراب تبدیل می‌شوند، ناامیدی و خشم جای امید را می‌گیرد. 
این رؤیافروشی‌ها که گاهی به نظر می‌رسد بیشتر برای جلب توجه رسانه‌ای یا کسب محبوبیت سیاسی است، جامعه را به سمت نوعی بی‌اعتمادی مزمن سوق می‌دهد. مردم که بار‌ها شاهد وعده‌های توخالی بوده‌اند، دیگر نه تنها به سیاستمداران، بلکه به خود فرایند دیپلماسی هم بدبین می‌شوند. 
این عصبانیت اجتماعی تنها به داخل محدود نمی‌شود. وقتی نخبگان سیاسی مدام از نیاز به مذاکره و توافق سخن می‌گویند، بدون آنکه طرف مقابل حتی تمایلی به گفت‌وگو نشان دهد، این پیام ضعف به خارج مخابره می‌شود. چنین رویکردی، طرف‌های مقابل را جسورتر می‌کند و آن‌ها را به این نتیجه می‌رساند که ایران در موضع ضعف قرار دارد و نیازی به جدی گرفتن مذاکرات نیست. حتی در صورت جدی گرفتن مذاکرات هم با این پیشرض پای میز مذاکره می‌نشینند که ایران هر چیزی را خواهد پذیرفت چراکه در موضع ضعف است. 
توافقی روی میز نیست
یکی از بزرگ‌ترین خطا‌های این رویکرد اصلاح‌طلبانه، فرض وجود یک «توافق» آماده روی میز است. واقعیت اما چیز دیگری است. واضح است که «هیچ توافقی روی میز نیست». نه تنها توافقی وجود ندارد، بلکه طرف‌های مقابل، به‌ویژه قدرت‌های غربی، حتی نیازی به مذاکره با ایران احساس نمی‌کنند. اروپایی‌ها که نسبت به آمریکا در سطح ضعیفی از دشمنی با ایران قرار دارند، تنها یک هفته پس از توافق قاهره زیر میز زدند و نشان دادند که تا چه حد به تعهداتشان پایبندند. 
حالا تصور کنید که طرف‌های دیگر، مانند ایالات متحده یا بازیگران منطقه‌ای که مواضع سخت‌تری دارند، چه رویکردی خواهند داشت. وقتی اروپایی‌ها به این راحتی تعهداتشان را زیر پا می‌گذارند، چگونه می‌توان انتظار داشت که مذاکره با بازیگرانی که آشکارا دشمنی بیشتری نشان می‌دهند، به نتیجه‌ای ملموس منجر شود؟ این عطش یک‌طرفه برای مذاکره، نه تنها طرف مقابل را جسورتر می‌کند، بلکه ایران را در موقعیتی قرار می‌دهد که انگار التماس مذاکره می‌کند. در ساده‌ترین معامله بین دو انسان عادی هم نسبت به رخ ندادن چنین خطایی مراقبت می‌شود، چه رسد به مذاکره با امثال استیو ویتکاف و دونالد ترامپ که بقای سیاسی و حتی زیستی‌شان وابسته به بده‌بستان است. 
مذاکره در سایه B2
ساده‌سازی مسائل پیچیده بین‌المللی؛ چه خیانت خواندن مذاکره و چه رؤیافروشی درباره آن می‌تواند به یک باتلاق دیپلماتیک منجر شود. مذاکره برخلاف آنچه معتقدان به این دو ایده تصور می‌کنند، یک بازی ساده نیست که با چند لبخند و دست‌دادن به نتیجه برسد. دیپلماسی به‌ویژه در خاورمیانه‌ای که پر از رقابت‌های ژئوپلیتیک، اختلافات ایدئولوژیک و منافع متضاد است نیازمند استراتژی و آمادگی برای سناریو‌های مختلف است. وقتی مذاکره به عنوان یک «خیانت»، «معجزه» یا «فرصت طلایی» معرفی می‌شود، بدون در نظر گرفتن پیچیدگی‌های طرف‌های مقابل، نتیجه‌ای جز شکست یا بن‌بست نخواهد داشت. 
تصور اینکه یک هفته مذاکره در نیویورک می‌تواند همه چیز را تغییر دهد، نه تنها ساده‌لوحانه است، بلکه می‌تواند مذاکره‌کنندگان ایرانی را در موقعیتی قرار دهد که تحت فشار برای دادن امتیازات غیرضروری قرار گیرند. این نوع ساده‌سازی مذاکره را از یک ابزار استراتژیک به یک باتلاق تبدیل می‌کند که در آن ایران ممکن است امتیازات بیشتری بدهد بدون آنکه چیزی به دست آورد. 
کسانی که مذاکره را به عنوان عصای جادویی معرفی می‌کنند، انگار فراموش کرده‌اند که در صحنه بین‌المللی، هیچ‌کس به خاطر قلب پاک یا نیت خیر امتیاز نمی‌دهد. حتی اگر این را ندانند، چطور می‌توانند حمله اخیر ائتلاف غربی با اسرائیل به خاک ایران را از یاد برده باشند در حالی که پرتکرار‌ترین حرف دستگاه دیپلماسی ایران «اعتمادسازی بود» و در نهایت این اعتمادسازی با بمب و موشک پاسخ داده شد. دیپلماسی، میدان بده‌بستان‌های سخت و گاهی بی‌رحمانه است. وقتی شما مدام از «فرصت‌های طلایی» حرف می‌زنید، اما طرف مقابل حتی به میز مذاکره نگاه هم نمی‌کند و با بی2 در آسمان مانور می‌دهد، تنها خودتان را به سخره گرفته‌اید و وقتی جامعه نظاره‌گر این تمسخر باشد، نتیجه‌اش چیزی جز خشم و ناامیدی نیست. 
لگد به امر ملی احیاشده
این رؤیافروشی‌ها و ساده‌سازی‌ها تنها به صحنه بین‌المللی محدود نمی‌شود؛ اثرات مخرب آن در داخل کشور هم به وضوح دیده می‌شود. وقتی فعالان سیاسی مدام از «فرصت‌های طلایی» و «معجزات دیپلماتیک» سخن می‌گویند، جامعه را در یک چرخه امید و ناامیدی گرفتار می‌کنند. این چرخه اعتماد عمومی به نهاد‌های سیاسی و حتی خود ایده خالص اصلاح‌طلبی را از بین می‌برد. مردم که بار‌ها شاهد چنین تحلیل‌های سطحی، ساده‌سازانه و توخالی بوده‌اند، به این نتیجه می‌رسند که هیچ‌کدام از این حرف‌ها جدی نیست و صرفاً برای مصرف سیاسی یا رسانه‌ای مطرح می‌شود. 
علاوه بر این، این نوع اظهارات می‌تواند شکاف‌های داخلی را عمیق‌تر کند. وقتی اصلاح‌طلبان مدام بر مذاکره و توافق با غرب تأکید می‌کنند، بدون توجه به واقعیت‌های صحنه بین‌المللی، بخش‌هایی از جامعه که به دلایل ایدئولوژیک یا تجربی به غرب بدبین هستند، احساس می‌کنند که این گروه و کادر دیپلماسی که مورد حمایت اصلاح‌طلبان است، در حال تسلیم شدن به دشمنان خارجی است. این موضوع می‌تواند به دوقطبی شدن بیشتر جامعه منجر شود و حتی بهانه به دست مخالفان اصلاحات بدهد که در شرایط پیچیده کنونی به آن‌ها حمله شود. 
از سوی دیگر، این خوش‌بینی بیش از حد می‌تواند به تضعیف موضع مذاکراتی ایران در داخل کشور منجر شود. وقتی سیاستمداران داخلی مدام از نیاز به مذاکره و توافق صحبت می‌کنند، بدون آنکه طرف مقابل تمایلی به گفت‌وگوی واقعی نشان دهد، این پیام به جامعه منتقل می‌شود که ایران در موضع ضعف قرار دارد. در نتیجه روحیه عمومی تازه احیاشده، تضعیف می‌شود. 
چطور یک‌طرفه مذاکره کنیم؟
برای اینکه ایران در صحنه بین‌المللی موفق باشد، نیاز به رویکردی واقع‌گرایانه دارد، نه رؤیافروشی‌های خوش‌خیالانه. مذاکره می‌تواند ابزاری قدرتمند باشد، اما تنها زمانی که با استراتژی، صبر و شناخت دقیق از طرف مقابل همراه باشد. ساده‌سازی مسائل پیچیده، نه تنها به نتیجه نمی‌رسد، بلکه می‌تواند به باتلاقی دیپلماتیک منجر شود که هم در داخل و هم در خارج دست کشور را لای پوست گردو بگذارد. 
اصلاح‌طلبان باید به جای وعده‌های توخالی و معجزه‌باوری، بر تحلیل دقیق واقعیت‌های بین‌المللی و تقویت انسجام داخلی تمرکز کنند. همین روز گذشته بود که نرخ‌ها در بازار ارز و طلا به دلیل خبر مربوط به اسنپ‌بک صعودی شد و جامعه را دچار نگرانی کرد؛ این جامعه به صداقت و شفافیت نیاز دارد نه به بید‌هایی که با اولین نسیم واقعیت فرو می‌ریزند. اگر قرار است مذاکره‌ای باشد، باید از موضع قدرت و با چشمان باز انجام شود، نه با عطشی که طرف مقابل را جسورتر می‌کند و جامعه را عصبی‌تر. 
در پایان، شاید بهتر باشد به جای جست‌وجوی معجزه در نیویورک، به دنبال ساختن آینده‌ای پایدار در تهران باشیم. این، نه‌تنها عاقلانه‌تر است، بلکه به مراتب کمتر به مذاکره با دیوار شبیه است. 
بازار


نظرات شما