ندای لرستان - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
هرجا که پای اغراض در میان آید، ایدئولوژی سر و کلهاش پیدا میشود و هرجا که پای ایدئولوژی در میان باشد، از انصاف و مروت و حقیقت کمتر نشانی میتوان یافت.
عبدالجواد موسوی| بدبخت روزنامهنگاری که درست مثل زامبیهای فضای مجازی بهدنبال دوقطبیبازیهای مضحکی مثل رسول خادم و علیرضا دبیر است. یاد زندهیاد هادی اسلامی در فیلم «سرب» میافتم که به سعید پیردوست میگفت: «تو روزنامهنگاری؟ تو تومنینگاری. تو دوزارینگاری». فقط تومنینگارها و دوزارینگارها میتوانند موفقیت علیرضا دبیر و پژمان درستکار را نادیده بگیرند یا کماهمیت بشمارند. آنهم فقط به این دلیل که ایندو تظاهرات مذهبی دارند. درست مثل آنهایی که میخواهند سر به تن رسول خادم نباشد. آنهم فقط به این دلیل که رسول خادم مثل آنها فکر نمیکند و همسو با عقاید سیاسی آنها نیست.
گاهی با خودم فکر میکنم آدمیزاد چگونه میتواند اینقدر خالی از انصاف و مروت باشد که بدیهیات و حقایق روشن را به این راحتی انکار کند و بعد سخن حضرت مولانا را بهخاطر میآورم که فرمود: چون غرض آمد، هنر پوشیده شد. درود بر جان تابناک دکتر رضا داوریاردکانی که در جایی، ایدئولوژی را عینِ «غرض» خواند. ایدئولوژی برخلاف تصور زامبیها فقط صورت دینی به خود نمیگیرد.
هرجا که پای اغراض در میان آید، ایدئولوژی سر و کلهاش پیدا میشود و هرجا که پای ایدئولوژی در میان باشد، از انصاف و مروت و حقیقت کمتر نشانی میتوان یافت. در نگاه عمله و اکره ایدئولوژی همهچیز یا سیاه است یا سفید. آدمها یا خائناند یا قهرمان. علیرضا دبیر چون در فلان جلسه تظاهر به نمازخوانی کرده است، پس باید از هستی ساقط شود و هیچکس حق ندارد برای او هنری قائل شود. مطمئن باشید اگر پژمان درستکار بهجای خواندن نادعلی... درکنار تشک دوتا از شعارهای موردپسند این جماعت را سرمیداد، امروز پهلوان پژمان لقب میگرفت.
اصلاً هم مهم نبود چه نتایجی را با خودش از این مسابقات بهارمغان میآورد. مهم آن شعارهای موردپسند بود. در آنصورت حتی اگر همه شاگردان پژمان از دورِ مسابقات حذف میشدند این جماعت در ستایشاش شعرها و شعارها سَر میدادند و تقصیر شکستها را هم میانداختند گردن فدراسیون و حکومت. علیرضا دبیر کاری کرده است کارستان. بهرهبرداری سیاسی از کار او همانقدر زشت است که بهدلایل سیاسی بخواهیم کارش را نادیده بگیریم یا به او بتازیم. او پرچم ایران را بالا برده است. آن هم در روزگاری که خیلیها آرزوی زمینخوردن ایران را در سر میپرورانند.
شاید من هم تظاهرات او را بهظواهر شرعی، چندان نپسندم اما بهقول همین جماعت ورزشی: این ظاهرسازیها چیزی از ارزشهای ورزشی او کم نمیکند. اگر او درکنار این تظاهر نتایج خوبی در کشتی بهدست نمیآورد، ایراد گرفتن به او ناموجه نبود. درآنصورت اگر میگفتیم، دبیر صلاحیت تکیهزدن بر کرسی ریاست فدراسیون کشتی را ندارد و صرفاً بهدلیل نمایش چهرهای مذهبی از خود توانسته است به این جایگاه برسد، حرفمان چندان بیربط هم نبود. اما دبیر کاری کرد که از عهده هرکسی برنمیآید. به شهادت همه همکارانش، او توانسته بهترین امکانات را برای کشتیگیران فراهم آورد.
او توانسته تیم را از حاشیههای رایج و فرسایشی، دور نگاه دارد. او توانسته توجه بسیاری از مدیران و مسئولان را به کشتی جلب کند و از این طریق تسهیلات فراوانی برای اهل کشتی بهدست بیاورد. او توانسته مشکلات خانوادگی بسیاری از کشتیگیرانش را حل کند تا آنها با خاطری آسوده بتوانند در مسابقات قهرمانی شرکت کنند. این همه را نادیدهگرفتن آنهم به این بهانه که دبیر پیراهنش را روی شلوار میاندازد یا چرا اینقدر تسبیحاش بلند است یا اینکه چرا ریشاش را اصلاح نمیکند، بسیار احمقانه است.
کسانی که چنین حرفهای ابلهانهای را بر زبان میآورند، همانهاییاند که معترضاند چرا فلان مدیر لایق را فقط به این دلیل که ظواهر شرعی را رعایت نمیکرد از کار برکنار کردهاند. اگر آنکار غلط است - که قطعاً غلط است- اینکه بگوییم فلانی را فقط به این دلیل که به ظواهر شرعی بسیار اهمیت میدهد کنار بگذارید هم غلط است. نمیدانم چرا دارم درباره یکچیز بسیار بدیهی و منطقی اینقدر توضیح میدهم. شاید بهدلیل اینکه روزگار ما روزگار فراموشی همین بدیهیات است. روزگاری است که صدای افراطیها و تفریطیها بیش از هروقت دیگری بلند است.
روزگاری است که عقل، غریب افتاده است و بیعقلها دایرمدار امور عالم شدهاند. بگذریم. بحث بر سر علیرضا دبیر بود و کار بزرگی که به سرانجام رسانده است. کاری که هیچجوری و با هیچ منطقی نمیتوان آنرا نادیده گرفت. او پرچم ایران را با قدرت و مقتدرانه به اهتزاز درآورده است. در میدانی که هیچکس، نه به لباسپوشیدن او امتیاز میدهد، نه به نماز اولوقت خواندنش. البته که من دوست داشتم علیرضا دبیر در روزگاری که رنگ و ریا در چشم بعضیها قدر و قیمت دارد، به این توصیه خواجه شیراز توجه بیشتری نشان دهد: مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش! اما با همه این احوال دوست دارم به او بگویم: دمت گرم پهلوان!
بازار ![]()