يکشنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۴
مقالات

مشت آخر به زاینده‌رود

مشت آخر به زاینده‌رود
ندای لرستان - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست امیر جدیدی| گوسفند را که ذبح می‌کنند، برای آنکه پوست‌اش یک‌تکه و کامل از ...
  بزرگنمايي:

ندای لرستان - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
امیر جدیدی| گوسفند را که ذبح می‌کنند، برای آنکه پوست‌اش یک‌تکه و کامل از گوشت جدا شود، کشاله ران‌اش را سوراخ می‌کنند. منفذ که باز شد، در آن فوت می‌کنند تا گوسفند باد کند. لاشه که از درون پُف کرد، کار پوست‌کن ـ تو بخوان قصاب ـ راحت می‌شود. مقداری که پوست و گوشت از هم جدا شد، برای آنکه باد در همه‌جای لاشه بیفتد، یک مشت محکم به تهیگاه گوسفند سربریده‌ می‌کوبند.
ظاهراً در تمام مدت سلاخی گوسفند، بابت سر بریدن، سوراخ شدن، باد شدن و چه و چه گلایه‌ای ندارد. می‌گویند تنها چیزی که باعث می‌شود گوسفند با دل خونین رخت از این عالم ببندد، همان مشت آخر است. همه حرف گوسفند مادرمرده این است؛ مرا کشتید، ناز شست‌تان. گوشتم را به صلابه کشیدید، فدای سرتان. پوست از گوشتم جدا کردید، نوش جان‌تان؛ این مشت آخر دیگر چه نکبتی بود که به بدن بی‌جان و سرم کوبیدید؟
این روزها که به قصه زاینده‌رود نگاه می‌کنم، حکایت گوسفند جلوی چشمم می‌آید. در خبرها آمده که قرار است در بستر خشک زاینده‌رود، کنسرت برگزار کنند. نه‌تنها خبر آمده که عکس‌هایی هم از داربست‌زدن و صندلی‌چیدن در رودخانه روی خط خبرگزاری‌ها وایرال شده است. دیدن زاینده‌رود خشک به‌اندازه کافی قصه پُرغصه‌ای است. به‌خصوص‌که زعمای قوم پیرایه‌ای بر او بستند.
سوال اینجاست که آیا اصفهان جای دیگری برای برگزاری کنسرت نداشت؟ اصلاً خودتان را یک‌لحظه جای زاینده‌رود بگذارید. سال‌ها با مدیریت غلط و ناکارآمد، میراث گرانبهای پدران‌مان را به بیابان بی‌آب و علفی تبدیل کردید. هر چندوقت، یک‌بار با هزار التماس و درخواست، قسطی و قرضی سر لوله را باز کردید و همین که جانی به شهر افتاد، شیر را بستید و روز از نو و روزی از نو. شما اگر جای زاینده‌رود بودید، به زبان نمی‌آمدید که آقایان، خانم‌ها، شما خشکم کردید، ناز شست‌تان.
جرعه‌جرعه آبم دادید، فدای سرتان. روی بستر خشکم رژه رفتید، نوش جان‌تان؛ کنسرت گذاشتن‌تان را کجای دلِ خونم بگذارم؟ یک لحظه به خودتان بیایید. فکر کنید خانه‌ای را خراب کردید و حالا در همان خانه خراب، عروسی می‌گیرید. حال صاحبخانه را دریابید. 
بازار


نظرات شما