ندای لرستان - خراسان /متن پیش رو در خراسان منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
بیبیسی فارسی بعد از مدتی سکوت و فاصلهگرفتن از چهرههای پرحاشیه سینمای ایران، بار دیگر سراغ یکی از جنجالیترین نامها رفت: ترانه علیدوستی. انتخابی که از همان ابتدا نشان میداد با یک گفتوگوی معمولی روبهرو نیستیم، بلکه با تلاشی برای بازتولید یک روایت سیاسی–اجتماعی مشخص مواجهایم؛ روایتی که بیش از آنکه بر تحلیل استوار باشد، بر مطلقسازی و تعمیم شتابزده تکیه دارد.علیدوستی در این مصاحبه، بیش از آنکه تصویری از بلوغ فکری یک هنرمند تجربهدیده ارائه دهد، نشان داد همچنان در همان ایستگاه ذهنی ۱۵ سالگی متوقف مانده است.
بازار ![]()
نخستین تناقض، شکاف آشکار میان روایت ارائهشده و زندگی واقعی راوی است. علیدوستی خود تصریح میکند که از ۱۶سالگی بهطور حرفهای در ایران بازیگری را آغاز کرده؛ یعنی در دههای که نهتنها سینمای ایران فعال بود، بلکه امکان رشد، شهرت، دستمزد بالا و حضور بینالمللی برای او فراهم شد. این در حالی است که همان سالها، در بسیاری از کشورهای حاشیه خلیج فارس ـ که امروز بعضاً بهعنوان الگو معرفی میشوند ـ ابتداییترین حقوق اجتماعی زنان، از جمله رانندگی، ممنوع بود. این قیاس نه برای غیر واقع نشان دادن وضعیت ایران، بلکه برای نشان دادن نارسایی سیاهنمایی مطلق است. جامعهای که به گفته خود او امکان پرورش یک ستاره سینما را فراهم کرده، چگونه بهطور کامل و یکپارچه ضد زن تصویر میشود؟
اشکال دوم، به زبان و مفاهیم بازمیگردد. علیدوستی در جایجای مصاحبه از تعبیرهایی چون همه مردم ، همه زنان یا زنان بهمثابه یک تیپ واحد استفاده میکند و اعتراضات ۱۴۰۱ را انقلاب مینامد. این نوع نامگذاری، پیش از آنکه توصیف واقعیت باشد، تحمیل یک چارچوب تفسیری است. جامعه ایران، جامعهای متکثر، چندلایه و پر از شکافهای ارزشی، نسلی و طبقاتی است. مطالباتی که او بیان میکند، بیتردید خواستههای بخشی از زنان ایران در دهههای اخیر بوده؛ اما خطا آن جاست که این خواستهها به خواست عمومی همه زنان تعمیم داده میشود. خود او در جایی از مصاحبه میگوید: همیشه آرزو داشتم مردم اینطور فکر کنند ؛ همین جمله، ناخواسته پرده از فاصله میان آرزو و واقعیت اجتماعی برمیدارد.
در این روایت، جایی برای زنان دیگری که با زیست، باور یا انتخابی متفاوت زندگی میکنند، وجود ندارد؛ زنانی محجبه، تحصیلکرده، شاغل و فعال اجتماعی که الزاماً با همه سیاستهای رسمی موافق نیستند، اما خود را در این تصویر سیاه و یکدست بازنمییابند. همانطور که جایی برای انبوه سینماگران، هنرمندان و کنشگرانی که در این سالها کار کردهاند، باقی نمیماند. وقتی علیدوستی میپرسد مگر چه فیلمی ساخته شده که جای من خالی باشد؟ گویی تمام آنان که زیر پرچم تحریم کامل نرفتهاند، یا مرعوباند یا متهم. این منطق دوقطبی، نه واقعبینانه است و نه منصفانه.