ندای لرستان - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
ماجرای دختر آبی، هواداری زنان در ایران را به قبل و بعد از شهریور 98 تبدیل کرد
بازار ![]()
نیره خادمی| شش سال پس از خودسوزی دختر آبی، حالا زنانی که سالها پشت دیوار محدودیتها شکل عجیبی از هواداری فوتبال در ایران را تجربه کرده بودند در استانهای تهران، خوزستان و شهرهای اراک، تبریز و مشهد به ورزشگاهها راه یافتهاند تا آنچه سالها از آنها دریغ شده بود را تجربه کنند. این شرایط اگرچه باعث سست شدن نگاههای مردسالارانه نسبت به هواداری زنان شده، اما بررسیها نشان میدهد که هنوز کلیشهها بر آن حکمفرماست. پنجم آذر امسال بیش از هزار زن در ورزشگاه امام رضای مشهد به تماشای بازی فوتبال تیم ابومسلم خراسان نشستند آن هم در شرایطی که تا همین حالا سیاستهای دوگانهای در این باره وجود داشت. اوایل آبان دیدار جام حذفی در همین ورزشگاه با حضور زنان و بدون مشکل برگزار شده بود، اما حدود دو هفته بعد، زنان از حضور برای تماشای بازی ابومسلم ثامن و دریای بابل در این ورزشگاه منع شده بودند. با وجود این، چند روز پیش مصوبه شورای تامین استان خراسان رضوی، حجت را بر همه تمام کرد و یک ممنوعیت مهم در شهر «مشهد» به پایان رسید. زنان در همه ردههای سنی به ورزشگاه امام رضا رفتند حالا تصاویر آنها در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود. تنها چند روز پیش از این هم، موضوع ورود زنان به ورزشگاه تختی خوزستان با مصوبه شورای تامین استان خوزستان حل شد و زنان جنوبی هم بهطور رسمی توانستند از نخستین ساعات بیست و چهارمین روز آبان وارد ورزشگاه شوند و بازی را تماشا کنند. تا پیش از این مناسب نبودن فضای ورزشگاه برای زنان به عنوان یکی از دلایل این ممنوعیت عنوان میشد و اساسا محدودیتهای اوایل انقلاب هم با همین دست بهانهها وضع شده بود.حالا اما کوثر باقری به عنوان یکی از هواداران فوتبال و دانشآموخته رشته تاریخ در این باره به «اعتماد» میگوید که باز شدن نسبی ورزشگاهها به روی زنان باعث شده است که هواداری زنان از امر استثنایی و غریب به امری عادی تبدیل شود و بر این اساس نگاه مردسالارانه نسبت به حضور زنان بهطرز قابل توجهی سست شده است. او معتقد است که گاردها در این باره تا حدی پایین آمده و حالا دیگر کمتر به این مطالبهگری زنان به چشم تهدید نظاره میشود: «زنان هوادار حالا نسبت به گذشته مرئیتر و معتبرتر شدهاند و این مطالبه آنها مشروعتر شده است. حضور عمومی زنان در استادیومها در حال حاضر نوعی ابزار بدنمند است که به جامعه نشان میدهد این قشر از زنان هم در جامعه «واقعا» وجود دارند و نباید سرکوب یا طرد یا به سکوت واداشته شوند. دیگر نگاه به مطالبهگری زنان برای ورود به ورزشگاهها نگاه «حق اعطا شده» نیست، بلکه بازپسگیری یک حق بدیهی است و مجموع این گشایشها باعث افزایش مشارکت زنان در سطوح مختلف فوتبال شده است.» به گفته باقری؛ مطالبهگری زنان هوادار فوتبال به نوعی بازپسگیری فضاست و میل به تحقق حقوق انسانی برابر. پخش شدن بازیهای فوتبال از تلویزیون ملی، ساختن برنامههای مختلف در مورد فوتبال. ظهور اینترنت و شبکههای اجتماعی از نظر باقری نقش ویژهای در این مسیر داشته است: «با آگاهیسازی و فرهنگسازی فوتبال از هویت تماما مردانه خود فاصله میگیرد و زنان هم فرصت ابراز پیدا میکنند.البته که مناسبات خانوادگی هم در این زمینه بسیار اثرگذارند. معمولا در خانوادههایی که والدین به فوتبال علاقه دارند، بچهها هم آشنا و علاقهمند میشوند و حتی شاید جنبهای هویتی، نوستالژی و خاطرهسازی برای آنها پیدا کند.» زهرا صباغی، پژوهشگر علوم اجتماعی اما معتقد است که نگاه کلیشهای نسبت به هواداری و نوع کنش ورزشی زنان در استادیوم همچنان به صورت بسیار جدی باقی مانده است. او در گفتوگو با «اعتماد» از مصداق این نگاه کلیشهای یاد میکند که طی هفتههای گذشته رخ داد: «در کلیپی که از مصاحبه با دروازهبان تیم ملی زنان منتشر شد مجری مرد از او پرسید: «تو میدونی آفساید چیه؟» در حالی که چنین سوالی از دروازهبان مردی مانند بیرانوند پرسیده نمیشود. این موضوع نشان میدهد که همچنان ناخودآگاه کلیشهای وجود دارد که زنان «چیزی از فوتبال نمیفهمند» و فوتبال قلمروی مردانه است که باید حفظ شود.این دقیقا همان بحثی است که در مورد نوع کنشورزی زنان نیز مطرح است و محدودیتها و نگاههای کلیشهای را بازتولید میکند.» در فوتبال و هواداری فوتبال، برخی الفاظ و شعارهایی که توسط مردان به کار گرفته میشود، به عنوان تشویق، هیجان و تخلیه هیجانی تلقی میشود، در حالی که اگر زنها از همان الفاظ استفاده کنند، ماجرا بیخ پیدا میکند و به گفته او به دلیل ویژگیهای کلیشهای زنانه که در جامعه وجود دارد-مانند اینکه زن باید لطیف و ریحانه باشد و نباید چنین چیزهایی بگوید-با تمسخر و خنده مواجه میشوند. «یکی از مسائلی که در فوتبال زنان مشهود است، دعواهای بین زنان در خود میدان استادیوم است. این امر برای مخاطب غریب به نظر میرسد، در حالی که مردان فوتبالیست به بدترین شکل ممکن فحش میدهند و درگیر میشوند و این موضوع عجیب نیست. وقتی زنان در قامت ورزشکار با هم درگیر میشوند، این مساله به سوژه خنده و تمسخر تبدیل میشود. این موضوع نشان میدهد که نگاه به زنان هوادار همچنان بسیار کلیشهای است.» صباغی میگوید که اگر حتی به زبان انگلیسی جستوجو شود، بازتابهای سکشوالی از زنان هوادار فوتبال بسیار رایج است؛ زنانی که جذابیت ظاهری دارند، به شکل جنسی نمایش داده میشوند و این باعث میشود که زنان عادی به سختی در لباس هواداری به رسمیت شناخته شوند. «برای اینکه هواداری زنان تقویت و به رسمیت شناخته شود، مهمترین اقدام ایجاد گعدههایی است که زنان بتوانند صدای خود را پیدا کنند، درباره تجربیاتشان صحبت کنند و این مساله را به یاد جامعه بیاورند. این امر باعث میشود مردان نیز متوجه شوند که نگاه کلیشهای به زنان در ورزش و فوتبال، نادرست است و نباید آنها را سوژه خنده یا تمسخر قرار دهند. زنان با بیان تجربه زیسته خود، میتوانند نگاه جامعه را تغییر دهند و مدل دیگری از مشاهده و تعامل با فوتبال ایجاد کنند که تاثیر اجتماعی قابل توجهی خواهد داشت.»
هواداری زنان در گذشته به رسمیت شناخته نمیشد
زهرا صباغی در سالهای گذشته پژوهشی درباره هواداری زنان انجام داده که نتایج آن زمستان سال 1403 در گیرودار تایید و تکذیب مقامات درباره حق حضور زنان در ورزشگاهها با همراهی نام محمدسعید ذکایی در فصلنامه تحقیقات فرهنگی ایران منتشر شده است. نتایج این پژوهش تحت عنوان «فرهنگ هواداری زنان در فوتبال ایران؛ انگیزهها، سبکها و چالشها» نشان میداد که زنان ایرانی هوادار فوتبال با کلیشههای جنسیتزده و تبعیضآمیز زیادی مواجه هستند که در هر برهه به شکلی متفاوت خود را نمایان میسازد . مطالعه دارای نگاهی چندجانبه بود: نخست، از منظر قانونی و فقهی بررسی شد؛ چراکه سیاستگذاری موجود عملا اجازه ورود زنان به استادیوم را نمیداد و محدودیتها مبتنی بر ملاحظات فقهی و قانونی بود.دوم، مساله نگاه عرفی جامعه و دیدگاه مردسالارانه مورد بررسی قرار گرفت. این نگاه، هواداری زنان را به رسمیت نمیشناخت همواره با موانع و تبعیضهای اجتماعی مواجه بودند و غالبا مردان را هواداران واقعی ورزش تلقی میکردند. او میگوید: «تجربه اکثر زنان این بود که وقتی به یک مرد هوادار اعلام میکردند که خود نیز علاقهمند به فوتبال هستند، با بیاعتمادی و پرسشهای متعدد مواجه میشدند؛ بهطور مثال از آنها سوال میشد که میتوانند نام سه بازیکن را ببرند. در حالی که مردان هوادار چنین چالشهایی را تجربه نمیکردند.در بخش دیگری از پژوهش، سیر هواداری زنان مورد بررسی قرار گرفت؛ بررسی شد که چه عواملی باعث شد زنان به این حوزه علاقهمند و به آن وارد شوند، چه افرادی تاثیرگذار بودند و این هواداری چگونه در مراحل مختلف زندگی آنها-مدرسه، دانشگاه، محیط کار، ازدواج و مادر شدن-تداوم پیدا کرد. همچنین نحوه اعمال سلطه مردان در این فرآیند مورد تحلیل قرار گرفت.یکی از نقاط مهم این پژوهش این بود که مردان میتوانستند هواداری خود را در استادیومها تجربه کنند، در حالی که زنان این امکان را نداشتند و همین محدودیت، تفاوت تجربه و شناخت آنها از فضای هواداری را نشان میداد. مردان میتوانستند وارد استادیوم شوند و هواداری خود را به نمایش بگذارند، در حالی که زنان این امکان را نداشتند.» در این پژوهش بررسی شد که زنان برای جبران این محدودیت چه راهکارها یا آلترناتیوهایی برای خود ایجاد میکنند: «به هفت تا هشت آلترناتیو مختلف رسیدم. این آلترناتیوها شامل ایجاد فن پیج، خرید لباس و کیت تیم، حضور غیرمستقیم در استادیوم از طریق حمایت مالی و روشهایی مشابه اینها بود. در نهایت، نتایج نشان داد که حضور زنان در استادیوم مشابه سایر عرصههاست و قرار نیست اتفاق وحشتناکی رخ دهد. واقعیت جاری نیز نشان داد که پس از ورود زنان، هیچ مشکل غیرمنتظرهای به وجود نیامد. حتی آخرین استادیوم که ورود زنان به آن محدود بود، درهای آن در مشهد هم به روی آنان باز شد و نشان داد که حضور زنان چیز عجیبی نیست و میتوانند در این عرصه مشارکت داشته باشند.»
ماجرای دختر آبی، نقطه عطف هواداری زنان
زهرا صباغی خود به عنوان یکی از هواداران فوتبال از سن 6-5 سالگی به واسطه پدری که هوادار جدی فوتبال بود، به فوتبال علاقهمند شد و این علاقه در او ادامه پیدا کرد. قهرمانی پرسپولیس در سال 1386 اولین تجربه شادی جدی دختربچهای بود که در آن زمان تنها هشت سال داشت. تماشای بازی کریم باقری و آن مسابقه خاص و عجیب، او را به شدت به این ورزش جذب کرد و حتی تصمیم داشت به صورت حرفهای وارد آن شود، اما در خانه مرتب این جمله را میشنید که «تو دختر هستی و نمیتوانی». حسرت ورود به استادیوم از همان زمان تا سالهای بعد همراه زهرا صباغی بود، اما محدودیتها نه تنها برداشته نمیشد که به گفته او در قالب مسائل اجتماعی هم مطرح نمیشد. این موضوع اغلب به صورت پیشنهادی برای خانوادگی شدن فضا مطرح میشد و زنان به عنوان موجوداتی مستقل که علاقهمند به حضور در استادیوم هستند، دیده نمیشدند. ماجرا برای او و بسیاری از زنان دیگر اما از شهریور سال 1398 به قبل و بعد از آن تاریخ تقسیم شد. سحر خدایاری از هواداران جدی فوتبال در یکی از روزهای پایانی سال 97 با کلاهگیس آبی و پالتوی بلند به سمت ورزشگاه آزادی رفت تا برای تماشای بازی استقلال تهران با العین وارد آن شود. او در لحظه ورود بازداشت شد و دو روز هم در بازداشت ماند. برای سحر خدایاری پرونده تشکیل شد و پس از آزادی یک روز که به دادگستری رفت بهطور اتفاقی شنید که احتمال دارد به خاطر تلاش برای ورود غیرقانونی به استادیوم، حدود شش ماه تا دو سال به حبس محکوم شود. به قدری تحت فشار روحی قرار گرفت که در مقابل دادگاه انقلاب تهران خودسوزی کرد و 18 شهریور 1398 در «بیمارستان سوانح و سوختگی مطهری تهران» جان خود را از دست داد در حالی که تنها 29 سال داشت. چنین خبری به سرعت در شبکههای اجتماعی منتشر شد و با تصاویری از این دختر آبیپوش، بازتاب جهانی پیدا کرد. موضوع با این خبر تلخ برای زهرا صباغی هم شکل دیگری پیدا کرد و روشنتر شد. حادثهای هولناک که نشان داد منع ورود زنان به استادیوم برای آنها به اندازهای طبیعی تلقی میشود که حتی چنین خبری واکنش درخور هم ندارد، بنابراین تصمیم گرفت چنین پژوهشی را در مصاحبه با 30 زن هوادار برای پایاننامه دانشگاه به سرانجام برساند.
هواداری و تقویت پیوندهای اجتماعی
صباغی در توصیف عجیبترین مواردی که در میان مصاحبهها با آن مواجه شده است به تجربه یکی از زنان هوادار پرسپولیس اشاره کرد که در مراسم سوم خواهرش، در حالی که زیر سرم بود و حال بسیار بدی داشت، بازی پرسپولیس را فراموش نکرده بود و میگفت: «الان باید بازی پرسپولیس را ببینم». چند نفر دیگر به خاطر علاقه به احمدرضا عابدزاده چند روز مقابل بیمارستان او مانده بودند و در موارد دیگر، خاطرات کلکلهای مدرسه و دفترهایی که با عکس بازیکنان و روزنامهها پر شده بودند، دیده میشد و یکی از زنان میگفت که پدرش همه آن دفترها را پاره و دور ریخته بود. با این حال زنان همچنان با سلطه مذکر روبهرو بودند: تا حالا توپ رو از نزدیک دیدی؟ میدونی چه شکلیه؟ اکثر زنان در این پژوهش میگفتند که «مردان رویکردی متعجبانه و تمسخرآمیز به هواداریشان داشتهاند» و نگاههای کلیشهای و جنسیتزده جزو جدانشدنی هواداری زنان است. به گفته این دانشآموخته علوم اجتماعی؛ فوتبال فراتر از یک ورزش ساده است و میتواند نابرابری، پیوند، امید، خشم و بسیاری از احساسات انسانی را جمعآوری کند.«وقتی زنان نیز بتوانند تعلق خود را به این فضا بسازند، پیوندهای اجتماعی آنها تقویت میشود و بخش قابل توجهی از زندگی آنها با این تجربه گره میخورد؛ لحظات خوش و ناخوش، همه با آن مرتبط میشوند. فوتبال توانایی ایجاد پیوند بین افراد با موقعیتهای اجتماعی، جنسیتها، طبقات و قومیتهای متفاوت را دارد. از طریق فوتبال، میتوان با افراد مختلف، از استاد دانشگاه گرفته تا یک فرد عادی در خارج از کشور گفتوگو کرد.»
ساختارهای مردانه؛ زیرساختهای مردمحور
کوثر باقری، دانشآموخته کارشناسی ارشد تاریخ از دانشگاه تهران که خود نیز هواداری فوتبال را تجربه کرده است درباره عوامل شکلگیری علاقه زنان ایرانی به فوتبال میگوید: «زنان ایران همگام با فراگیر شدن فوتبال در جهان، به این ورزش اقبال ویژهای نشان دادند. فوتبال از یک ورزش صرف خارج شد و به یکی از مهمترین و بزرگترین صنعتهای سرگرمی تبدیل و وارد فرهنگ عمومی شد. اگرچه همواره نقش مردان در فوتبال پررنگتر و کلیدیتر بود، اما خصوصا با پخش بازیهای فوتبال از تلویزیون زنان ایرانی هم کمکم جذب این صنعت سرگرمی شدند و مخاطب آن قرار گرفتند. زنان در بسیاری از فضاهای عمومی کنار گذاشته شدهاند، اما میخواهند هواداری آنها به رسمیت شناخته شود. از هواداری آنها اعتبارزدایی نشود و در قامت هوادار مرئی شوند.» این پژوهشگر جوان درباره موانع و محدودیتها از سیاستهای رسمی و محدودیتهای حقوقی نام میبرد که بر اساس آن تا چند سال پیش زنان اجازه ورود به ورزشگاهها را نداشتند و حتی حالا هم که میتوانند وارد استادیومها شوند همچنان با محدودیتهایی روبهرو هستند؛ ساختارها مردانهاند و زیرساختهای مردمحور.«خصوصا به لحاظ فرهنگی و اجتماعی همچنان زنان «هوادار اصیل» / «هوادار» واقعی شناخته نمیشوند و به طرق مختلف انکار شده و به چالش کشیده میشوند. از انکار دانش فوتبالی زنان گرفته تا جنسیتزدایی مسائلی است که با آن روبهرو هستند مثلا به زنان هوادار فوتبال میگویند که رفتارهای مردانه از خود بروز میدهند، اصطلاحا وایب زنانه ندارند و آنها را به نوعی از زنان دیگر کمتر میدانند یا هواداری آنها را به مسائلی چون سلبریتیدوستی یا جذابیت ظاهری فوتبالیستهای مرد تقلیل میدهند. این قسم از مواجههها معمولا برای هواداران مرد بزرگسال اتفاق نمیافتد. در واقع، زنان دایما در چرخه اثبات به عنوان هوادار گیر کردهاند و دایما به چالش کشیده میشوند.» با این حال به اعتقاد کوثری هواداری فوتبال برای زنان نوعی میدان هویتیابی مستقل و ضدکلیشه است. «بازپسگیری فضای آنها در محیطی که پیشتر تماما در تصرف مردان بوده، قطعا تجربه جدیدی برای آنان و حتی جنس جدیدی از بدنمندی است. در این همبستگی اجتماعی نوعی همسرنوشتی و سهیم بودن رقم میخورد که بسیار فعالانه است. در صورتی که تا پیش از این زنان هوادار فوتبال در حاشیه بودند و ناخواسته به انفعال کشیده شده بودند که باعث شد زنان هوادار فوتبال با یکدیگر نوعی همبستگی بر پایه تجربه مشترک تبعیض داشته باشند. در حال حاضر بسیاری از ساختارهای انکار سستتر شده است و زنان فرصت پیدا کردند که حضور عمومی، موثرتر و پررنگتری را در عرصه عمومی داشته باشند. فرهنگسازیها باعث تغییرات مثبت و زنان و مردان هوادار نزدیکتر شدهاند و مشارکت بهتری را نسبت به گذشته رقم زدهاند. راه هنوز ادامه دارد و تغییرات مثبت دیگری هم باید رخ بدهد ولی همین گشایشهای اولیه بسیار دلگرمکننده هستند.»
نابرابری در سطح جهانی
در سطح جهان نیز بحث هواداری زنان، مشابه ایران با کلیشههای جنسیتی همراه است اگرچه اغلب و به ویژه در جهان غرب تجربیات زنان با تجربیات زنان ایرانی تفاوت بسیار زیادی دارد. زهرا صباغی برای توضیح آن از پژوهشی در دانمارک یاد میکند که نشان داده است؛ زنان در استادیومها تنها زمانی به رسمیت شناخته میشوند که مطابق با معیارهای نمایشی زنانه عمل کنند؛ مثلا کفش پاشنه بلند بپوشند، آرایش کنند، کری نخوانند یا فحش ندهند. تنها در این شرایط است که به عنوان یک زن هوادار پذیرفته میشوند. به گفته او کری دان، روزنامهنگار و پژوهشگر انگلیسی، در کتاب خود درباره هواداری زنان در انگلیس، تجربه زنان هوادار را جمعآوری کرده است. عمدهترین داستانها شامل این است که زنان برای حضور در استادیوم با محدودیتهایی مانند نگهداری از بچه یا مواجهه با سوالهای سنجشی درباره میزان دانش فوتبال خود مواجه میشوند تا اطمینان حاصل شود که آنها هواداران واقعی هستند و میتوانند عضو باشگاه هواداری محسوب شوند. ورود زنان به ورزشگاهها در ایران فراتر از تجربهای ورزشی است؛ این گام، نمادی از بازپسگیری حقوق، دیده شدن و حضور اجتماعی زنان در عرصهای بود که سالها در تصرف مردان بود. هر چند محدودیتها و نگاههای کلیشهای هنوز پابرجا هستند و در بسیاری از شهرها به شکلهای مختلف ادامه دارد، حضور عمومی و مستمر زنان نشان میدهد که این فضا قابل تسخیر و بازپسگیری است. فوتبال برای زنان، نهتنها عرصهای برای هواداری، بلکه بستری برای تقویت پیوندهای اجتماعی، ابراز هویت مستقل و مقابله با محدودیتهاست. این تجربهها نشان میدهد که تلاش و مطالبهگری زنان میتواند دیوارهای تبعیض را بشکند و حضورشان را به حق طبیعی و غیرقابل انکار در جامعه تبدیل کند.