چهارشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۴
سیاسی

چهار سناریوی جنگ و صلح

چهار سناریوی جنگ و صلح
ندای لرستان - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست سینا طوسی| جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل در سال ۲۰۲۵، بسیاری از فرضیات قدیمی ...
  بزرگنمايي:

ندای لرستان - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
سینا طوسی| جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل در سال 2025، بسیاری از فرضیات قدیمی را شکست و روابط ایران و آمریکا را وارد قلمرویی ناشناخته کرد. این درگیری که اوج‌گیری شدیدی از تنش‌های چند دهه‌ای بینشان بوده، خاورمیانه را در مرز یک بی‌ثباتی گسترده‌تر قرار داده است. حالا که گرد و غبار جنگ خوابیده است، آمریکا با نقطه عطفی حساس در رویکردش با ایران قرار گرفته است: انتخاب مسیری که می‌تواند آینده منطقه را برای دهه‌ها بازتعریف کند.
سایه سنگین چهار سناریوی محتمل بر سر ماجراست که هر کدام پیامدهایی عمیق برای امنیت جهانی، ثبات منطقه و سیاست خارجی آمریکا دارند.
سناریوی اول: تشدید بی‌پایان
اولین سناریو، تشدید متقابل و بی‌پایان است: چرخه‌ای متزلزل از حمله، خرابکاری و تحریم که مدت‌هاست ویژگی روابط ایالات متحده و ایران بوده و در جنگ اخیر به قله تازه‌ای رسید. در این نسخه از آینده پیش رو، ایران برنامه هسته‌ای و نظامی خود را بازسازی می‌کند، حاضر نمی‌شود غنی‌سازی را متوقف کند اما به سمت تسلیحاتی‌کردن ماجرا نمی‌رود. آمریکا و اسرائیل هم که این را قابل‌تحمل می‌دانند، با تحریم بیشتر، عملیات مخفیانه یا حتی حمله عمده‌ای دیگر واکنش نشان می‌دهند.
این مسیر برای رهبران هر سه پایتخت اجازه می‌دهد از مصالحه دوری کنند و نمایش سرسختی دهند؛ اما همین مسیر، پر از خطر است. سوءمحاسبات، پدیده‌ای که در همین درگیری اخیر هم نمایان بود، ممکن است آتش جنگی تمام‌عیار در منطقه را شعله‌ور کند و بازیگران مختلفی را از لبنان تا خلیج فارس، به میانه درگیری بکشاند. این تشدید تنش، تصوری از کنترل شرایط را می‌دهد، در حالی که همزمان فاجعه را فرا می‌خواند.
سناریوی دوم: توافق، در صورت کوتاه‌آمدن یک طرف
احتمال دیگر، بازگشت به مذاکرات جدی است، اما به شرط این که یک طرف بر سر مسئله اصلی کوتاه بیاید: غنی‌سازی اورانیوم.
تحت توافق هسته‌ای 2015، ایران اجازه برنامه‌ای با محدودیت‌های سختگیرانه را داشت، با شدیدترین نظارت‌هایی که تابه‌حال بر کشوری بدون سلاح هسته‌ای اعمال شده است. این توافق و اجرای مفاد آن، بارها هم توسط آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای و هم توسط نهادهای اطلاعاتی آمریکا تأیید شده بود. چندی پیش، در همین سال جاری میلادی، استیو ویتکاف، فرستاده ویژه ترامپ، به نظر پذیرای چارچوب مشابهی بود؛ اما تحت فشار اسرائیل و نیز عطش ترامپ برای جلوزدن از اوباما، دولت واشنگتن به خواست حداکثریِ «غنی‌سازی صفر» بازگردد. این خط قرمزی بود که ایران در طول دو دهه تقابل هسته‌ای، حاضر نشده بود از آن عبور کند.
با این حال، دیپلماسی کاملاً نمرده بود. یک پیشنهاد خلاقانه که به بحث گذاشته شد، حول یک «کنسرسیوم» منطقه‌ای غنی‌سازی بود، با حضور ایران و شرکای ایالات متحده در حاشیه خلیج فارس. کنسرسیوم این پیشنهاد با این هدف طراحی می‌شد که بر غنی‌سازی، مشترکاً مدیریت و نظارت شود. دور ششمی هم برای گفت‌وگوها برنامه‌ریزی شده بود، اما حمله اسرائیل به ایران، فرایند را به هم ریخت و روندی را قطع کرد که طبق گزارش‌ها، ممکن بود به گشایشی منجر شود.
در عین حال، موانع ساختاری باقی بود. سیاست آمریکا همچنان زیر نفوذ جنگ‌طلبان طرفدار اسرائیل و کسانی بود که صرفاً تغییر حکومت را می‌خواهند و دیپلماسی را نه راه‌حل، بلکه انحراف از مسیر می‌بینند. در واقع، حتی اگر ایران غنی‌سازی را تعلیق می‌کرد، نتانیاهو موضوع را با بحث موشکی یا مناقشات منطقه‌ای عوض می‌کرد تا دشمنی را پابرجا نگه دارد.
برای رهبران فعلی اسرائیل، تنش مداوم ایالات متحده با ایران، در خدمت هدف راهبردی دیگری بوده که از پایان جنگ سرد پیگیری شده: توجیه حضور نظامی آمریکا در منطقه، جلب حمایت بی‌قیدوشرط واشنگتن، به حاشیه بردن مسئله فلسطین و پیشبرد پروژه «اسرائیل بزرگ» که پایه‌اش در تصرف غزه، کرانه باختری و دیگر کشورهای همسایه است. در این محاسبه، ایران همچنان جایگاه ضروری طرفی را دارد که تقصیرها به گردنش انداخته می‌شود.
ممکن است این موضع تغییر کند؟ تحلیلگرانی مثل علی واعظ و دنی سیترینویچ حتی ایده معاهده عدم تعرض بین ایران و اسرائیل را مطرح کرده‌اند. به لحاظ نظری، ترامپ هم که عطش «توافق تاریخی» دارد، ممکن است چنین ایده‌ای را فرصت ببیند؛ ولی رهبری جمهوری اسلامی، به واشنگتن بی‌اعتماد است و اسرائیل را خصمی غیرقابل‌تغییر می‌داند. نتانیاهو هم از شبح موهوم ایران برای پیشبرد جاه‌طلبی‌های سیاسی و ایدئولوژیک خود بهره می‌برد. در چنین شرایطی، چنین ایده‌ای همچنان ناشدنی است. 
سناریوی سوم: حرکت سریع ایران به سمت بمب
در این مسیر، ایران که تحت فشار مداوم قرار گرفته، برای بازدارندگی نهایی با سرعت مسیر تسلیحات هسته‌ای را طی می‌کند. انگیزه و وسوسه چنین کاری برای کشوری که از سوی اسرائیل و آمریکا تهدید موجودیتی می‌شود، مشخص است؛ اما خطرات این مسیر هم عظیم هستند.
حتی اگر ایران موفق شود توپخانه هسته‌ای بسازد، با انزوای شدیدتر، مسابقه تسلیحات هسته‌ای در منطقه و جنگ مخفیانه‌ای دائمی روبه‌رو خواهد شد. تجربه روسیه هم حکایتی عبرت‌آموز است: بمب هسته‌ای در مقابل فشارهای اقتصادی یا درگیری‌های فرسایشی، سپری برای روسیه ایجاد نکرده است. برای ایران هم بمب گرفتاری‌های اقتصادی را حل نخواهد کرد، تحریم‌ها را بر نخواهد داشت و در مقابل خرابکاری‌ها بازدارندگی ایجاد نخواهد کرد. وسوسه عبور از آستانه هسته‌ای ممکن است تشدید شود اما همچنان خطرناک خواهد بود و اقدامی است که هدف خودش را نقض می‌کند.
سناریوی چهارم: صبر راهبردی و چرخش به شرق
سناریوی چهارم، سناریوی صبر راهبردی است. ایران وضع موجود را حفظ می‌کند و مشغول دیپلماسی تاکتیکی بدون انتظار گشایش می‌شود. سیستم‌های موشکی و دفاع هوایی خود را بازسازی می‌کند، روابط اقتصادی و نظامی‌اش را با چین و روسیه عمیق‌تر می‌کند و اساساً امید به بهبود روابط با آمریکا و اروپا را کنار می‌گذارد. این مسیر بازتاب محاسبات بلندمدت حاکمیت ایران است: بقا، تثبیت و انتظار برای تغییر توازن قدرت در حالی که در نهایت، توجه ایالات متحده به سمت دیگری بچرخد.
برخلاف تزلزل سناریوی اول، این راهبرد، راهبردی از جنس استقامت است. ایران در این حالت، از حرکات شدید پرهیز می‌کند و به جای آن بازی بلندمدت را در پیش می‌گیرد: تحمل تحریم‌ها، تحمل ضربات و اتکا به زمان و مقاومت برای دوام تا زمانی که فشار آمریکا برطرف شود. جذابیت این گزینه روبه‌افزایش است، به‌خصوص در شرایطی که فناوری نظامی چین در جنگ اخیر پاکستان با هند عملکرد چشمگیری داشته است. برای تهران که به‌شدت به ظرفیت‌های دفاعی پیشرفته‌تر نیاز دارد، ظهور پکن به عنوان تأمین‌کننده قابل‌اتکا سامانه‌های به‌روز نظامی، چرخش به شرق را جذاب‌تر از پیش هم می‌کند.
اما این چرخش هم بی‌هزینه نیست. این مسیر، انزوای ایران را در مقابل ایالات متحده و بازارهای اروپایی بیشتر می‌کند و خطر اتکای بیش از حد به چین و روسیه را به همراه دارد. در عین حال، چنین رویکردی، با خلق بعد از انقلاب جمهوری اسلامی مبنی بر سرپیچی و مقاومت و اتکای به خود همخوان است، خلقی که اجازه داده باقی بماند، تثبیت شود و روی جهانی چندقطبی شرط ببندد که سرانجام خواهد رسید و کنترل ایالات متحده در خاورمیانه را تضعیف خواهد کرد.
پرسش اصلی
سؤالی که سیاست‌گذاران ایالات متحده و اروپا باید با آن مواجه شوند، سؤال ساده‌ای است: چه گزینه واقعی‌ای پیش روی ایران نهاده شده؟ اگر استراتژی همچنان تلاش برای تغییر حکومت با برچسب «فشار حداکثری» باشد، باید درباره این مسیر صادق بود. جمهوری اسلامی در میانه گردوغبار تحریم و حملات هوایی ناپدید نمی‌شود یا یک‌شبه مرتب و منظم به یک دموکراسی با الگوی غربی تبدیل نخواهد شد.
مقصد واقعی‌تر این مسیر، جایی بسیار تاریک‌تر است: بی‌ثباتی، انشقاق و سایه درگیری داخلی در کشوری با 90 میلیون نفر جمعیت در قلب خاورمیانه. آسیب فروپاشی نظم سیاسی، منحصر به درون مرزهای ایران نخواهد ماند. امواج انفجاری در سراسر منطقه خلیج فارس، عراق، آسیای میانه و قفقاز پخش خواهند شد و منطقه‌ای را که همین حالا هم متزلزل است، بی‌ثبات‌تر خواهد کرد؛ بحران‌هایی خلق خواهد شد، بسیار بدتر از برنامه هسته‌ای.
برای همین، چالش امروز، صرفاً «توقف پیشرفت برنامه هسته‌ای ایران» نیست. مسئله این است که آمریکا و اسرائیل در واقع برای کدام نتیجه نهایی در بازی‌شان آماده می‌شوند و آیا حاضرند با پیامدهایش کنار بیایند یا نه.
بازار


نظرات شما