ندای لرستان - شرق / «جامعه تعلیقی» عنوان یادداشت روز در روزنامه شرق به قلم کامبیز نوروزی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
مقدمه یکم: اغلب میدانند مجازات تعلیقی مجازاتی است که برای مدتی به تعلیق درمیآید و اجرا نمیشود. اگر محکوم در این مدت مرتکب جرمی نشود، در پایان مدت مجازات او کلا منتفی میشود و اگر جرمی مرتکب شود، باید هر دو مجازات جرم قبلی و جدید را تحمل کند. اما این فقط مجازات نیست که معلق میشود؛ زندگی عادی محکوم نیز معلق میشود.
اگر در خیابان کسی به او یا عزیزانش سخن قبیح درشتی بگوید، باید آرام بگذرد و چیزی نگوید، مبادا دعوایی سر بگیرد و مجرم شناخته شود. اگر کسی به او یا عزیزانش حمله کرد، باید خیلی مراقب باشد که ناگهان به اتهام ضربوجرح او را نگیرند و قبول نکنند که دفاع مشروع کرده و مجازات تعلیقی با مجازات جدید بر سرش خراب شود. زندگی چنین فردی روال طبیعی خود را معمولا از دست میدهد و به یک زندگی تعلیقی بدل میشود.
بازار ![]()
مقدمه دوم: در تاریخ حقوق کیفری «اوردالی» یا قضاوت الهی مشهور است. اوردالی مجازات بیمحاکمه بود و خودش یک نوع دلیل اثبات جرم محسوب میشد. متهم را در شرایطی کشنده قرار میدادند؛ مثلا در دریا میانداختند یا در آتش میافکندند. اگر کشته میشد، یعنی گناهکار بوده و مرگش حق. اگر خود را از ورطه مرگ نجات میداد، یعنی بیگناه بوده و خداوند نجاتش داده است. این فرض هم وجود داشت که اگر آن فرد بیگناه بوده ولی نجات نیافته، بر اثر این مرگ ناروا، گناهانش بخشوده شده و از دوزخ رها میشود. به دریا افکندن کنت مونت کریستو در رمانی به همین نام از الکساندر دوما یک نمونه داستانی از قضاوت الهی یا اوردالی است. در حکایات دینی نیز آتش ابراهیم خلیل، نمونهای از قضاوت الهی است. به روایت قرآن، ابراهیم را به جرم شکستن بتها راهی آتش میکنند. آتش بر او سرد میشود. در ادبیات فارسی شهرت دارد که آتش بر ابراهیم گلستان میشود.
در اوردالی، محکوم برای ساعاتی یا دقایقی میان مرگ و زندگی معلق است. در شرایطی که او قرار دارد، کار چندانی نمیتوان کرد. چنانکه در معتقدات دیرین بود که خداوند است که با قضاوت خود تکلیفش را روشن خواهد کرد. محکوم بیآنکه توان چندانی داشته باشد، در وضعیتی تعلیقی باید بماند تا بشود، آنچه خواهد شد. نتیجه اول) تعلیق یا ماندن بین زمین و هوا وضعیتی میسازد که در آن هنجارها و قواعد متداول و مرسوم معنا یا کارکرد خود را از دست میدهند. فرد نمیتواند مطابق آنچه همگان در حالت عادی انجام میدهند، انجام دهد. چیزی در اختیارش نیست.
باید منتظر بماند تا چه پیش آید. برخلاف عرفها و رویهها چشم ببندد و بگذرد. در وضعیت تعلیقی خیلی از قواعد و معیارها هم برای او معلق میشوند. شما وقتی مورد حمله قرار میگیرید، میتوانید از قاعده دفاع مشروع استفاده کنید. اما یک محکوم تعلیقی برای گریز از خطر احتمالی قبولنکردن دفاع مشروع از طرف محکمه و احیای محکومیت قبلی به دلیل جرم جدید، ناگزیر است فقط فرار کند. نتیجه دوم) جامعه نیز به شکلی دیگر ممکن است در وضعیت تعلیقی قرار گیرد.
جامعهای که دیگر نمیتواند اراده خود را به اجرا بگذارد، نمیتواند آنچه را که از شر بر او میگذرد، دفع کند که مبادا شر بدتری گریبانش را بگیرد. راههایش از شش جهت بستهاند و چشم به آسمان دارد و فقط امید میپرورد و... . این یک جامعه تعلیقی است. این نمونه جامعهای تعلیقی است. در جامعه تعلیقی نیز معیارها و قواعد از کار میافتند. حقوق از معنا تهی میشود و اخلاق به چیزی بیهوده یا حتی زیانبار بدل میشود.
آنچه ما زندگی میکنیم) وضعیت بیحقوقی جامعه ایران ما را در وضعیت تعلیق عمومی قرار داده است. ناترازیها یا به تعبیر درستتر بحرانها و ابربحرانهای متعددی گریبان جامعه را گرفته است که کار چندانی در برابر آن نمیتوانیم کرد.
آب، برق و سوخت، همه وضعیت بسیار شکننده، اقتصادی که امروز تا فردایش معلوم نیست، جنگی که با تجاوز یک رژیم خونریز درگرفت و هنوز نمیدانیم آتش آن زبانه میکشد یا نه، روابط پر مشکل و بحران با آمریکا و اروپا که هیچ معلوم نیست چه سرنوشتی خواهد ساخت برای ایران، امنیتی که مجهول است و در خیابان که گوشی همراه را به دست میگیریم، باید با چهار چشم مراقب باشیم تا آن را نقاپند و.... . در این تعلیق عمومی قاعدهای پابرجا نمیماند، الا قاعده زور. زور کسانی که به دلیل قدرت پول یا سیاست میتوانند خود را برهانند. در جامعه تعلیقی زندگی در امید معنا میشود. امید به آنکه قضاوت الهی به حکمی برای رهیدن از مصائب کشور منتهی شود... که ایام غم نخواهد ماند/ چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند.