ندای لرستان - فرهیختگان / «قصهٔ انس» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم محمدصالح سلطانی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
کتاب، عنوان سادهای دارد: «روایت آقا». عنوانی ساده و درعینحال دووجهی. چه اینکه کتاب روایت زندگی مردی است که فرزندانش او را «آقا» مینامیدند و یکی از همان فرزندان که این کتاب را روایت میکند، امروز «آقا»ی یک ملت است. خوشسلیقگی مؤلف از همین انتخاب نام به چشم میآید و البته به آن محدود نمیماند. «روایت آقا» اثری است که مجموعهای از خاطرات رهبر انقلاب درباره پدرشان، آیتالله سیدجواد خامنهای را دربر میگیرد. این کتاب در ظاهر یک زندگینامه خانوادگی است، اما ساختار و لحن آن فراتر از روایتهای متعارف خانوادگی حرکت میکند و به بازنمایی نوعی زیست روحانی در دل جامعه ایران قرن چهاردهم هجری میپردازد.
یک مجتهد بیهیاهو
شخصیتی که در کتاب تصویر میشود، نه یک روحانی پرنفوذ سیاسی و اجتماعی، بلکه عالمی است نامشهور و سادهزیست که بیشتر سالهای عمر خود را در خانهای محقر در مشهد گذراند. او به تدریس، عبادت و تربیت فرزندان پرداخت و کمتر در عرصه عمومی ظاهر شد.
بازار ![]()
آیتالله سیدجواد خامنهای نمونهای بارز از یک عالم سنتی بود؛ مردی محض در درس و بحث، با علاقهای شگفتانگیز به خواندن و نوشتن، اهل مناجات و عبادت و نافله و بسیار مأنوس با قرآن. یکی از محورهای مهم کتاب، تأکید بر سکوت و انزوای پدر است. در دورهای که بخشی از روحانیون با مبارزات سیاسی شناخته میشدند، آیتالله سیدجواد خامنهای کنارهگیری و بیهیاهویی را برگزید.
کتاب بدون قضاوتکردنِ این انتخاب، نشان میدهد همین زیست آرام و کمصدا نیز توانست بستری برای تربیت فرزندانی فعال در عرصههای اجتماعی و سیاسی فراهم آورد. آقای خامنهای پدر به طرزی خودخواسته و البته کنترلشده، نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی گوشهنشینی را برگزیده و بیش از میدان، زندگی در دل کتابها را انتخاب کرده بود؛ انتخابی قابلدرک در شرایط خفقان سیاسی و اجتماعی حکومت پهلوی و البته در تضاد با انتخابهای فرزندشان، آقاسیدعلی. همین تضاد میان آرامش پدر و جنبوجوش پسر، در بخشهایی از کتاب موتور محرک متن میشود و «روایت آقا» را از یک زندگینامهٔ صرف، به کتابی خواندنی، در مرزهای روایت و ناداستان نزدیک میکند.
بازگشت به ریشهها
کتاب بیش از آنکه شرح دقیق وقایع زندگی آیتالله سید جواد خامنهای باشد، نوعی بازخوانی ریشههای تربیتی فرزند ایشان یعنی رهبر انقلاب است. ارزشهایی مانند سادهزیستی، قناعت، احترام به دانش دینی و وقار شخصی در سرتاسر روایتها برجسته میشود. این عناصر در دوران کودکی و نوجوانی در ایشان شکل گرفتند و بعدها در منش رهبریشان انعکاس یافتند. در بخشی از روایتهای کتاب، رهبر انقلاب از انس و رفاقت ویژه با پدر سخن میگوید و همین نشانهای است از رابطه صمیمی و آرام میان پدر و پسری که بعدها نقش تعیینکنندهای در تاریخ معاصر ایران یافت. فصل پایانی کتاب با عنوان «آقا و من» که شرح مبسوطی از رابطه پدر و پسری میان آیتالله سیدجواد خامنهای و رهبر انقلاب است، یکی از بهترین فصلهای کتاب محسوب میشود؛ فصلی پر از قصهها و خردهقصههایی خواندنی که در ماجرای سکونت رهبر انقلاب در مشهد برای پرستاری از پدر که مبتلا به نابینایی شده است، اوج میگیرد و یک درام کامل را خلق میکند؛ داستان پسری فداکار که شاید تمام توفیقات آیندهاش را مدیون همان از خودگذشتگی بزرگ در برابر پدر باشد.
یک روایت بیدستانداز
ساختار اثر بر مبنای روایت خاطراتی بریدهبریده شکل گرفته است. روایتها بهجای پیروی از یک خط زمانی کامل، لحظههایی پراکنده و معنادار را ثبت میکنند که هر یک حامل نکتهای اخلاقی یا فرهنگی است که پازل تصویر آیتالله سیدجواد خامنهای در ذهن مخاطب را سروشکل میدهد. همین سبک سبب میشود کتاب بیشتر به بازنمایی روحیه و منش شخصیت اصلی بپردازد تا به جزئیات وقایع زندگی او. پیوستها و اسناد ضمیمه، جنبه مستند کتاب را تقویت میکنند. لحن بیان کتاب نیز یکدست و بدون دستانداز است و این لحن قاعدهمند، عمق اثربخشی کتاب را چندبرابر و تجربه مطالعه «روایت آقا» را به تجربه سفری در دل خاطرهها بسیار نزدیک کرده است.
فضیلتی به نام سادگی
در پایان، «روایت آقا» اثری آرام و بیزرقوبرق است که تصویری روشن از یک عالم فاضل و آرام ارائه میدهد. درعینحال پرسشهایی اساسی را نیز پیش میکشد: آیا در روزگار کنونی همچنان میتوان ساده و بیادعا زیست؟ آیا گمنامی میتواند بهاندازه کنش اجتماعی اثرگذار باشد؟ و نسبت این دوگانه در زندگی امروز چگونه بازتعریف خواهد شد؟ پاسخها در متن کتاب یافت نمیشود. اما همین که اثری خانوادگی و شخصی میتواند چنین پرسشهایی را به میان بکشد، نشاندهنده جایگاه فرهنگی و اجتماعی آن است.
انتشار «روایت آقا» در فضای امروز کارکردی دوگانه دارد؛ از یکسو بازخوانی بخشی از میراث خانوادگی رهبر انقلاب است و از سوی دیگر الگویی فرهنگی را برجسته میسازد؛ الگویی که بر گمنامی، قناعت و بیاعتنایی به شهرت تکیه دارد. در جامعهای که رسانه و شبکههای اجتماعی بر ضرورت دیدهشدن تأکید دارند و مشهور بودن را فضیلت میشمارند، این روایت یادآور امکان نوع دیگری از زیست است؛ زیستی که ارزش خود را نه در شهرت، بلکه در سکوت و استقامت مییابد.