روایتی از معروفترین عکس از آزادسازی خرمشهر
مقالات
بزرگنمايي:
ندای لرستان - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
سعید صادقی-عکاس جنگ -28 اردیبهشت 1404| من و دوربینم در هیجان پیوند انرژی جوانی با جان و نفسِ باور دفاع مردمی، از همان اول مهر سال 1359 در شهر خرمشهر در دنیای جنگ غرق شدیم. من و دوربینم تا آن زمان دنیای جنگی را تجربه نکرده بودیم و با عشق و احساس و دغدغههای درون میدان غوغای آتش خشونتهای خونین دشمن بیگانه بودیم. در آن شهر مرگ، که باران انواع گلولهها میریخت، من و دوربین در موقعیتهای وحشتها مانند ماهی و با ترس بر زمین میچسبیدیم و برای چشیدن از نبض باور و روح احساسها در کوچهها وخیابانهای شهر، زیر آوار هولناک خشم خشونتها، درون چالههای داغ خون چکیده از گامها، جانم میخشکید. چشمان من و دوربینم، زمانهایی به سختی به حقیقت و ابعاد خشونتهای خونین و التهاب ترسها دوخته میشد و توان نگاه نداشتیم. و انگار در نقطه کور تاریخ ایران بودیم. در هر زمانی که چشم من و دوربین باز میشد، نگاه متصل بود به داغی خون پیکر جانهای متلاشی شدهای که بغل به بغل در کف زمینها مثل برگ خزان ریخته شده بودند. و همه جان من در وحشتها پیچیده میشد. و با رنجهای چسبیده به دوربینم، درآغوشم میفشردمش. و برای ایستادگی، تنها با دوخته شدن به خدا جانم را حفظ میکردم. و با سختی و رنج، گامهای لرزانم را ازروی پیکرهای خونین عبور میدادم. و با نگریستن ازدریچه چشم دوربینم در کوچهها و خیابانهای شهرخونین، تنها سوز و ضجه نالهها، وحشت مرگ را بر درون جانم میافکند و چشمانم جرات دیدن نداشت و هر روز زیر کوه رنج تراژدیها، با ترکیدن بغضمان کنشی نداشتیم. من و دوربین، چسبیده برترکیب تاریک خشونتهای خونین درون وحشتها، همراه چند نفر دیگر با رنج خود را به منطقه کوتشیخ پرتاب کردیم .تا نوزده ماه دیگر. نهم اردیبهشت سال 61 در غروب دارخووین، کنار خروش نیروهای مردمی، از روی پل رود کارون بر دشت روانه شدیم. من و دوربین با هیجان نگاه چسبیده به نیروها، مسافت طولانی تاریکی شب را طی کردیم تا خاکریزهای مستقر استحکام یافته ارتش مجهز دشمن کنار جاده آسفالته اهواز. و زمین خرمشهر زیر آتش گلولههای توپخانهها شخم زده میشد. و من، دوربینم را بر آغوشم میفشردم و چشم دوربینم، جنب و جوش احساسات آزادی شهر خرمشهر از چنگ بیگانه را شاهد بود.
بازار

من و دوربینم، در هیجان ترکیب نفس دفاع و حیات عشق، باید درون جان آن نفسها را تولید میکردیم. خورشید نیز برای دیدن آن نفسهای عاشقانه، با طلوع خود تاریکی گرگ و میشی صبح را کنار زده بود.که نگاه چشم دوربینم در توفان باروت و مرگها، با تپش اصالت همدلی پیوستهاش میان انفجارگلولههای توپخانه، برمحور خاکریز مقابلش دوخته شد و من درآن شدت انفجار گلولهها، در اضطراب وحشتها پیچیده شده بودم. و جان دیدن نداشتم که دوربینم در آن چالههای وحشتها، با نوازش، فتح خاکریزخرمشهر را به بهانه زیباییشناسی همراه میکرد. و من در برابر نگاه دوربینم، زاویه حقیقت را با زندگی کردن کنار نفسهای مردان دفاع، محدود نمیکردم .چون که با شکوه نگاه دوربین بود که آن روزها در میان رنگ خونین خرمشهر، اندوه جانهای ایثار شده را با درک جان بخشیدن به فتح خرمشهر تماشا میکردیم که بر اساس واقعیت عینیت روح هویت ملت ایران، خرمشهر خونین را در یک نفس جاکرده بود. و چشم دوربین آویخته بر گردنم، تنها بخشی جداییناپذیر از شکوه ایران کولهبارش شده بود. دوربین و من، هرجا قدم میگذاشتیم، همسویی در ماهیت ایران پوشش پیدا میکرد. و حاصل شکوه نفسها، درشیوه صداقت درون جان اعتماد باورها بود که شهر خونین خرمشهر با نخلهای سوختهاش، نفسِ زندگی را لمس میکردند و آنچه وارد نگاه دوربین میشد انگیزهها بود که بستر عکسها را پر میکرد و سوژه اصلی دفاع در جنگ، حلقه واقعیت است که در آغوش وجدان تاریخ وصل میشود و با تبدیل به منبع رگه اندیشههای حقیقت شهودی، باورپذیری در سکوت جان خود و قابل فهم بودن را نشان میدهد. معنای عکسها برای دریافت نسلها در نقد و بررسی کالبدشکافانه پژوهشی و ذات جوهره عکاسی جنگ، بدون زیستن بدنه اجتماعی ایران به روشنی حقیقت نفس متصل نمیشود.
و تاریخ در نمایش گذشته و آینده، بدون روشنی ماهیت ذات تصویرعکسها شکل نمیگیرد.

لینک کوتاه:
https://www.nedayelorestan.ir/Fa/News/1029544/