ندای لرستان - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
درحالیکه بسیاری از نخبگان و محذوفان همیشگی، در کنج عسرت و عزلت هستند و برای برآمدن این دولت اهتمام و تلاش جدی داشتهاند و دلخوش به وعدههای اعلامی دولت، از هیچ تلاشی فروگذاری نکردهاند، چگونه با چنین انتصابهای عجیب و سوالبرانگیزی از دایره خودیهای همیشگی و نادیدهگیری مزمن تخصصگرایی و شایستهسالاری، امید خود را حفظ و برای فردایی بهتر تلاش کنند؟
رضا رئیسی| انتهای هفته گذشته، دو خبر غافلگیرکننده و شوکآور برای اهالی رسانه و کنشگران فضای سیاسی موجب بهت و حیرت شد و در شبکههای اجتماعی و افکارعمومی و بهخصوص در طیف حامیان انتخاباتی دولت، موجآفرین و واکنشبرانگیز شد؛ دو خبری که شاید در وهله اولیه و نگاه ابتدایی، هیچ سنخیت و تقارن و قرابت معناداری با یکدیگر نداشتند؛ چراکه اولی از جنس فقدان و مرگ و تلخی جانسوز آن بود و خبر دیگر، از جنس انتصاب و خلعتگیری و منزلتدهی به دیگری.
اما اگر با اندکی تأمل و تعمق به این دو رویداد بنگریم و لایههای پیدا و پنهان آن را تورقی بزنیم، اتفاقاً میتوانیم رگههای مشترکی در بروز و ظهور این وقایع را استنتاج و گرتهبرداری کنیم، شاید که از بازتکرار چنین اتفاقات ناگواری بکاهیم.
پس از قلهزنی روند مشارکت و شور و شعف انتخاباتی در اردیبهشتماه سال1396، با وقوع تکانهها و تلاطمهای پسینی در سالهای بعدی، روند مشارکت برآمده از نشاط سیاسی و اجتماعی دچار شیب نزولی محسوس و عیان و نموداری شد. تا آنکه در روزهای گرم و پرحرارت خرداد و تیرماه سال١4٠٣ و در اندک فرصت تبلیغات انتخاباتی، حضور کاندیدایی که وعده و وعید خاصی نمیداد، شعارهای عوامفریبانه نداشت و از حق و عدالت و انصاف سخن میگفت، توانست بهرغم اتفاقات پردامنه سال١4٠١ که میتوانست آن شیب نزولی را قهقرایی کند، سمتوسویی تعدیلی به روند معادلات پیدا کرد و خروجی آبرومندانهای به روند مشارکت اجتماعی بخشید.
مسعود پزشکیان بهرغم بغرنج بودن شرایط اقتصادی و حساسیتهای ویژه در این زمینه، وعدههای طلایی و حاتمبخشیهای دیگر نامزدها را نداد، از افزایش نجومی پرداخت یارانه نگفت و ادعای همهچیزدانی هم نکرد و از برنامههای کذایی و چندهزار صفحهای نیز سخن نگفت. اما او مختصر و مفید، چند وعده ساده و شفاف داد که یکی از مهمترین و پرطنینترین آن شعارها، واگذاری امور به متخصصان و نخبگان و در یک کلام شایستهسالاری بود. او میخواست صدای بیصدایان باشد و دایره تنگ و ترش همیشگی خودی و نخودیبازیها را ترک دهد و راهی برای حضور حذفشدگان همیشگی بگشاید.
اینگونه شد که امثال فواد شمس، که سالهای سال طعم تلخ و گس خاصنگریها را چشیده و قربانی نگاههای تبعیضآمیز و ناروا شده بودند، با تمام توان به میدان آمدند و بیهیچ مکث و طمأنینه و چشمداشت خاصی، آستینها را بالا بردند و به دل کارزار انتخاباتی زدند. در آستانه چهلسالگی، فواد شمس، بهترین سالهای جوانی و سرزندگی خود را از دسترفته میدید؛ اما او اهل پاپس کشیدن و ادا و اطوارهای روشنفکرمآبانه و غرغرهای مرسوم و متداول نبود، آنچنان که حتی بعد از بیمهریهای پساانتخاباتی در جریان جنگ ١٢روزه و یا پیشتر از آن در جریان تحولات منطقهای و هجمه و حملات براندازان، تمامقد پای کار ایران ماند و با سینه ستبر به دفاع از کیان کشور پرداخت و در برابر همه هجمهها و حملات لفظی و توهینها پا پس نکشید؛ همانگونه که در برابر محرومیتهای تحصیلی و مخاطرات پانزدهساله چنین کرده بود.
فردی با این حد از تابآوری و صبوری و متانت اما چگونه شد که قالب تهی کرد و عطای ماندن را به لقایش بخشید؟ ما نه روانشناس هستیم و نه میدانیم در لحظات آخر بر او چه گذشته و چه اتفاقی منجر به چنین تصمیم ناخوشایند و غیرقابلتوجیهی شده است. اما شاید مرور آن حکایت پاسبان کاخ در سرمای جانسوز زمستانی، در اینجا پربیراه نباشد که سالهای سال به حراست از محدوده خود میپرداخت و یک شب که پادشاه به بازدید آمد و وعده ارسال تنپوش داد و خلف وعده کرد، باعث یأس و ناامیدی و یخزدگی او شد.
در واقع، بسیاری به نگاههای تبعیضآمیز و مبتنی بر رابطهسالاری و فقدان شایستهگرایی در طول سالیان متمادی عادت کرده بودند؛ اما انتظار نداشتند در دولتی که از حق و عدالت و انصاف دم میزند و بر این اساس، رای گرفته و بر تغییر وضعیت تاکید کرده و از بهکارگیری نخبگان و متخصصان گفته است، روند بسیاری از انتصابات در تعارض و تقابل جدی با انتظارات پیش رفته و در بر همان پاشنه سابق بچرخد.
انتصاب اسماعیل سقاباصفهانی به معاونت ریاستجمهوری و رئیس سازمان بهینهسازی و مدیریت راهبردی انرژی، دومین خبر شوکهکننده آخر هفته گذشته بود. وی که از چهرههای بسیار نزدیک به مرحوم رئیسی بود و همه مدارج ترقی را در دولت گذشته گذرانده و فعال انتخاباتی ستاد رقیب بود، درحالی عهدهدار این سمت شدهاست که نه سابقه تحصیلی و نه رزومه کاری او کوچکترین و کمترین ارتباطی با حوزه انرژی و تخصص در این زمینه ندارد.
طرفه آنکه در برههای که وی ماموریت تشکیل سازمان بهینهسازی را بر عهده گرفت، حامیان وی چنین توجیه کردند که تخصص او در حوزه مدیریت تحول سازمانی است و در قوهقضائیه دوران مرحوم رئیسی و در دولت سیزدهم نیز عهدهدار چنین مسئولیتهایی بوده است و قرار نیست او بر این جایگاه تکیه بزند و فقط آمده که در تشکیل سازمان تازه با توجه به آن سوابق و تجربیات کمک دولت پزشکیان باشد.
البته که هیچ کارنامهای از نتایج اقدامات ادعایی قبلی هم ارائه نشده است؛ اما حمل به صحت میکنیم و میپرسیم که ریاست بر یکی از کلیدیترین مناصب حوزه انرژی آنهم در برهه حساس و تعیینکننده فعلی در زمینه و حوزه ناترازی و نیز اصلاحات قیمتی حاملهای انرژی که قطعی و گریزناپذیر مینماید و کوچکترین فعل و انفعال غیرحسابشده در آن میتواند تبعات سهمگین و بنیادین سیاسی و اجتماعی و ساختاری بر جای گذارد، چگونه و بر چه اساسی به این برادر گرامی تفویض شده است؟
سخن آخر آنکه درحالیکه بسیاری از نخبگان و محذوفان همیشگی، در کنج عسرت و عزلت هستند و برای برآمدن این دولت اهتمام و تلاش جدی داشتهاند و دلخوش به وعدههای اعلامی دولت، از هیچ تلاشی فروگذاری نکردهاند، چگونه با چنین انتصابهای عجیب و سوالبرانگیزی از دایره خودیهای همیشگی و نادیدهگیری مزمن تخصصگرایی و شایستهسالاری، امید خود را حفظ و برای فردایی بهتر تلاش کنند؟
بازار ![]()