ندای لرستان - دنیای اقتصاد / «اقتصاد و روایتهای سیاسی» عنوان یادداشت روز در روزنامه دنیای اقتصاد به قلم جعفر خیرخواهان است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
اقتصاد وقتی در «تعلیق» میماند، نه فقط بهواسطه عدم اجرای سیاستهای درست، که بهخاطر داستانهای بدبینانهای است که درباره فردا تعریف میکنیم و دستبهدست میشود. پژوهشهای تازه در حوزه «اقتصاد کلان روایتها» نشان میدهد روایتها - باورها و داستانهایی که مثل ویروس پخش میشوند - میتوانند بخش معناداری از نوسانات اقتصادی را توضیح دهند. این روایتها چنان قدرتمند هستند که اگر «بهقدر کافی سرایت» کنند، اقتصاد را برای مدتی بیشتر در حالت خوشبینی یا بدبینی نگه میدارند. یعنی حتی وقتی شوک واقعی تمام شده است، روایت میتواند اثر آن شوک را تداوم دهد. معنای سیاستی این یافته برای امروز ما روشن است: در کنار ابزارهای مرسوم به روایت درست هم نیاز داریم؛ روایتی که واقعیت را پنهان نکند، اما چشمانداز را هم بسازد.
روایت فقط پیامرسانی نیست، محرک تصمیم است. یک روایت بدبینانه مسری («امسال اوضاع بدتر میشود») حتی بدون تغییری محسوس در بنیانهای اقتصادی میتواند استخدام و سرمایهگذاری را عقب بیندازد و رکود را عمیقتر کند. برعکس، روایتی واقعگرا و امیدآفرین («راه دشوار است، اما این سه نشانه یعنی موتور اقتصاد روشن شده است») میتواند تعلیق را بشکند. بخش مهمی از نوسانات کلان با همین سازوکار سرایت روایتها قابل توضیح است.
بازار ![]()
دادهها نشان میدهد شرکتهایی که در گزارشهای خود زبان خوشبینانهتری بهکار میبرند، در سال بعد بیشتر رشد میکنند، نه به این دلیل که لزوما بنیان تولیدی و مالی قویتر دارند، بلکه چون «حالت ذهنی مشترک»، روی تصمیمها اثرگذار هستند. مهمتر اینکه این حسوحال سرایت میکند: اول بین همکاران و همتایان درون یک صنعت، بعد به لایههای دورتر و بالاتر اقتصاد. اثر روایتهایی که از دل شرکتهای بزرگ درمیآید، بسیار قویتر است؛ گویی این بنگاههای بزرگ در مدل «اقتصاد روایت» نقش راهبر فکری دارند و نفوذشان از معیارهای متعارف قدرت بازار هم بیشتر است. این همان جایی است که «پیشگویی خودتحققبخش» رخ میدهد: وقتی بازیگران اثرگذار از ثبات بازار و جان گرفتن رشد اقتصادی صحبت میکنند و مطابق همان صحبتها، نخستین قدمها را برمیدارند، دیگران هم دنبال میکنند و پیشگویی، خودش را محقق میکند.
این سازوکار فقط در «عرضه» عمل نمیکند. روایتهای بنگاهها و روایتهای خانوارها با هم در تعامل هستند و تکامل مییابند: اگر مردم به این جمعبندی برسند که «اقتصاد از مرحله سقوط گذر کرده و کف ساخته شده»، خریدهای معوق را جلو میاندازند و به بنگاهها علامت تقاضا میدهند. نتیجه اینکه اگر بنگاهها چشمانداز تقاضا را مثبت روایت کنند، برنامههای توسعه فعالیت را زودتر کلید میزنند. این «همتکاملی» روایتها و چنین حلقه بازخوردی بیش از آنچه مدلهای مرسوم اقتصاد کلان نشان میدهند، میتواند چرخههای کسبوکار را توضیح دهد. به بیان ساده، روایت قابلباور میتواند تعلیق را بشکند.
در این میان، روایت سیاستگذار هم نقشی دوچندان دارد. نمونه کلاسیک یک روایت موفق در سیاست اقتصادی، سخنرانی مشهور ماریو دراگی، رئیس وقت بانک مرکزی اروپا، در 26ژوئیه2012 در «نشست سرمایهگذاری لندن» است که بازار را از لبه پرتگاه برگرداند. او در آنجا گفت: «در چارچوب اختیاراتمان، هر کاری لازم باشد برای حفظ یورو انجام میدهیم.» این جمله کوتاه و بیابهام که هم در اوج بحران یورو گفته شد و هم «حد و مرز» داشت و هم «عامل اقدام» را مشخص میکرد، بهسرعت به لنگر انتظارات بدل شد. این روایت فقط شعار نبود؛ چند هفته بعد با مداخلات فوری پولی، پشتوانه اجرایی پیدا کرد و پیوند «قول روشن + ابزار واقعی» کافی بود تا کانال انتظارات را برگرداند، نرخ بازدهی اوراق دولتی را پایین آورد و چرخه بدبینی وارونه شود. درس ماجرا روشن است: وقتی روایت رسمی صادق، موجز و دارای قید اختیار باشد و بلافاصله با ابزار قابلاجرا همراه شود، پیشگویی خودتحققبخش میتواند خوشبینی معقول را فعال کند و اقتصاد یخزده را از جای خود تکان بدهد.
پس حرکت روی خط باریک صداقت و امید را نباید با «روتوش واقعیت» اشتباه گرفت. صداقت امیدآفرین یعنی بحران را تمامقد بپذیرید و در همان لحظه، مسیر و معیار ارائه دهید: میخواهیم چه کار کنیم، تا کی ادامه میدهیم و از کجا میفهمیم درست میرویم. چنین روایتی از «پیشگویی خودتحققبخش» است که خوشبینی معقول را میسازد: مردم و بنگاهها وقتی میبینند گفتار و کردار در یک راستا است، بلاتکلیف و معطل نمیمانند. برعکس، پنهانکاری و اغراق هر دو سوخت روایتهای منفیاند؛ یکی با ایجاد خلأ اطلاعاتی برای شایعه و دیگری با خالی کردن موجودی اعتبار. یافتههای جدید اقتصاد روایتها دقیقا همین را گوشزد میکند: کیفیت روایت- سرعت انتشار، سادگی، همخوانی با واقعیت و پشتوانه نهادی- تعیین میکند که آیا اقتصاد به فاز بدبینی خودتقویتگر میغلتد یا از آن بیرون میآید.
از این زاویه، یک معماری ساده برای گفتار اقتصادی کشور معنا پیدا میکند که صرفا نسخهنویسی فنی نباشد، بلکه قاعده بازی را مشخص میکند: یک سخنگوی اقتصادی معتبر که زبان آینده را برای عموم ترجمه کند؛ بانک مرکزی باید زبان آیندهنگر خود را از اتاق سیاست به اتاق نشیمن بیاورد و با جملات کوتاه و قابل پیگیری، لنگرهای انتظاری را تکرار کند؛ وزارت اقتصاد بهجای وعدههای بزرگ، راوی «عدم غافلگیری» باشد و اتاق بازرگانی نمونههای واقعی حرکت را روایت کند تا «اثر همقطاران» در بخش خصوصی فعال شود. اگر این صداها با هم همآوا شوند، روایت «اصلاح و بهبود اقتصاد ایران» میتواند از سطح شعار به سطح تجربه روزمره آورده شود و همانجا است که یخ تعلیق را ذرهذره آب میکند.
اقتصاد روایت هنوز در ابتدای راه است و درسهای بسیاری برای ما دارد. برای مثال ما تا حدودی میدانیم چه چیزهایی از یک جمله، یک «روایت عالی» میسازند، اینکه ساده، روشن، در چارچوب اختیار گوینده و همراه با پیام ضمنی اقدام باشند و با رفتارهای بعدی تقویت و تکمیل شوند. وقتی بانک مرکزی، وزارت اقتصاد یا سخنگوی اقتصادی دولت با زبان مشترک و پایدار حرف میزنند و همان مسیر را در عمل تکرار میکنند، روایتشان سرایت سازنده پیدا میکند. هرچه ریشهها و الگوهای سرایت را بهتر بفهمیم، در کنار سیاستهای مرسوم، مدیریت روایت را هم حرفهایتر پیش میبریم؛ روایتی که با مخاطب صادق است، قابلسنجش است و آینده را امکانپذیر نشان میدهد. اگر میخواهیم موتور انتظارات مثبت روشن شود، باید یاد بگیریم چطور قصه درست بگوییم، قصهای که نه امید کاذب بفروشد و نه واقعیت را بزک و قربانی مصلحت کند.