ندای لرستان - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
این موفقیت موقتی است، مگر اینکه کل نظام سیاسی کشور نیز بهسمت شنیدن صداهای مختلف حاضر در جامعه حرکت کند، چون اعتماد به رسانه و نهادهای رسمی، بدون حضور و مشارکت واقعی مردم پایدار نخواهد ماند
نیلوفر نادری| جنگ 12روزه ایران و اسرائیل، صرفاً یک رویارویی نظامی نبود، بلکه صحنهای از تقابل فراگیر در لایههای سختافزاری و نرمافزاری بود که اهمیت امنیت ارتباطات و نقش روایتسازی رسانهای را بهشدت پررنگ کرد. این نبرد، از سویی با موشکها و پهپادها پیش میرفت و از سوی دیگر، با پیامها، تصاویر و تفسیرهایی که افکار عمومی را در داخل و خارج از ایران تحتتأثیر قرار میدادند. تجربه این جنگ نشان داد که تسلط بر فضای روایت، چیزی کمتر از تسلط بر فضای نظامی نیست. در چند سال اخیر، با ازدسترفتن بخشی از مرجعیت صداوسیمای ایران، میدان به شبکههایی چون اینترنشنال واگذار شده بود.
اینترنشنال در روزهای جنگ تمام تلاشش را کرد تا بهعنوان بازوی ایدئولوژیک اسرائیل فروپاشی قریبالوقوع نظام سیاسی در ایران را با جنگی روانی درآمیزد و اخبار را آنطور که میخواهد ارائه دهد. بااینحال برخلاف پیشبینی بسیاری از تحلیلگران، جامعه ایرانی در مواجهه با این روایتهای هجومی، رفتاری متفاوت از خود نشان داد؛ همبستگی، همدلی و احیای حس ملیگرایی. حتی منتقدان و معترضان نیز در برابر روایتهای این شبکه صف کشیدند.
این مقاومت، نهفقط نظامی، بلکه فرهنگی، رسانهای و مدنی بود؛ از هنرمندان خیابانی تا روزنامهنگاران مستقل. به نظر میرسد جامعه ایران به مرحلهای از بلوغ رسانهای و فهم انتقادی رسیده که میتواند میان واقعیت، عملیات روانی و اهداف پنهان رسانهها تمایز بگذارد. در گفتوگویی که با هادی خانیکی، استاد علوم ارتباطات دانشگاه علامه داشتیم، تلاش کردیم تا ابعاد مختلف این مسئله را بررسی کنیم.
جنگ، ابعاد سختافزاری و نرمافزاری زیادی دارد و تقلیل دادنش به بُعد نظامی باعث رؤیتپذیر نشدن لایهها و ابعاد گوناگون آن میشود. میخواهم گفتوگویمان را با صحبت کردن در این باره آغاز کنیم. جنگ 12روزه ایران و اسرائیل چه ابعاد سختافزاری و نرمافزاری داشت؟
وقتی از جنگ 12روزه ایران و اسرائیل صحبت میکنیم، باید به هر دوی این ابعاد بپردازیم. ما در قرنی زندگی میکنیم که در آن شاهد شکلگیری جنگی هستیم که میتوان از آن تحت عنوان جنگ روایتها یاد کرد؛ جنگی که کنار جنگ نظامی قرار میگیرد و آن را کامل میکند. درنتیجه وقتی درباره جنگ صحبت میکنیم، نباید نسبت به سازوکارهای رسانهای و ارتباطی بیتفاوت باشیم. جنگ روانیای که رسانهها راه میاندازند، در جنگ 12روزه ایران و اسرائیل هم دیده شد.
این جنگ از برخی جهات برای ما تلخ و سنگین بود و تفاوتهای آشکاری با آخرین جنگ رخداده در کشور یعنی جنگ ایران و عراق داشت. در این جنگ 12روزه از یکسو فناوریهای نظامی را داشتیم که آنی و تخریبکننده بودند و از سویدیگر، فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی را. باید گفت که اسرائیل در هر دوی این زمینهها در منطقه زبانزد است؛ هم تجربه جنگهای نظامی زیادی را دارد، هم خوب بلد است جنگ روانی راه بیاندازد. درنتیجه موضوع امنیت ارتباطات بهعنوان یک پادگفتمان و ابزاری برای مقابله با سازوکارهای نرم دشمن برای ما اهمیت یافته بود.
در شرایط بحرانی، اهمیت رسانهها فراتر از اطلاعرسانی صرف است؛ آنها به کانالهایی برای حفظ انسجام اجتماعی، مدیریت افکار عمومی و حتی التیام اضطرابهای جمعی تبدیل میشوند. اما هنگامی که این کانالها دچار اختلال شوند، جامعه با بحران مضاعفی تحت عنوان بحران ارتباط روبهرو میشود. آیا ما هم در جنگ اخیر با چنین بحرانی روبهرو بودیم؟
ما شاهد اختلالات ارتباطی در داخل کشور بودیم که علاوه بر نمودهای فیزیکی و فنیاش، یکسری ابعاد روانی و اجتماعی هم برای مردم داشت. در بُعد فیزیکی، ازآنجاکه زیرساختهای شبکهای آسیب دیدند، بهطور طبیعی فضای ارتباطی دچار اختلال شد. سازندگان شبکههای اجتماعی، کانالها، نیروهای خبری، خبرگزاریها و نظام اطلاعرسانی که عمدتاً بر شهروندخبرنگاران، گروهها و رسانههای مستقل متکی بودند، بهشدت تحتتأثیر قرار گرفتند.
آثار این اختلال بهتدریج در رسانههای رسمی نظیر رادیو و تلویزیون نیز آشکار شد. در چنین وضعیتی، گویی مردم در «اتاقی شیشهای» قرار داده شده بودند، با اختیاراتی محدود نسبت به انعکاس واقعیتها. یکی دیگر از ظرفیتهایی که از نظر زیرساختی دچار آسیب شد، خود رسانه ملی بهویژه تلویزیون بود. همزمان با پیشروی جنگ و شدتگرفتن حملات به مراکز مختلف، نیاز جامعه به دریافت اخبار و اطلاعات افزایش یافت.
هرچه به مراحل حساستری از جنگ نزدیک میشدیم، نیاز عمومی به کسب خبر بیشتر میشد، اما در مقابل، ظرفیت انتشار و بازتاب اخبار کاهش مییافت. در جنبههای ارتباطی و نرمافزاری، همانطور که اشاره شد، پرسش اصلی این بود که چه منابعی در چنین شرایطی از مرجعیت و مشروعیت بیشتری برخوردارند؟ مردم به کدام منابع اعتماد میکنند؟ این منابع تا چه اندازه با دقت، شفافیت و در زمان مناسب، اطلاعات و اخبار را منتشر میکنند؟ این سؤالات نشان میدهد که باید سپهر ارتباطی را وسیعتر دید.
در چند دهه اخیر صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران با چالشهای زیادی ازجمله چالش مرجعیت و کاهش تعداد مخاطبانش روبهرو بوده است. عملکرد آن در جنگ اخیر را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا توانست آنطور که باید، اخبار را پوشش دهد؟
میان رسانه، بهمثابه فناوری و ارتباط، بهعنوان پدیدهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، همیشه رابطهای عام و خاص برقرار است. به بیان دیگر، «ارتباط» امری عام است و «رسانه» بخشی خاص از آن محسوب میشود. اگر اعتماد وجود داشته باشد، حتی یک دیوارنوشته یا یک شعار شفاهی نیز میتواند اثرگذار باشد، اما در نبود اعتماد، حتی بزرگترین رسانهها نیز نمیتوانند مؤثر عمل کنند.
در چنددهه اخیر تعداد مخاطبان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران کاهش پیدا کرده و بخش زیادی از مرجعیت رسانه به دست شبکههای خارجی افتاده است و مردم اخبار را از طریق آنها پیگیری میکنند. با وجود این، در این جنگ، سیاست خبری تلویزیون تا حدودی نسبت به گذشته تغییر کرده بود. تلویزیون در شرایطی اخبار را مخابره میکرد که جامعه بهشدت تشنه دانستن «آنچه در حال وقوع است» بود. این تغییر رویکرد صداوسیما از دید من گامی روبهجلو برای پاسخگویی به نیاز ارتباطی موجود در جامعه بود که باید ادامه پیدا کند.
در کنار این پیشرفت، ضعفی نیز وجود داشت؛ روایتهایی که توسط رسانه ارائه میشد، همه نیازهای جامعه را پوشش نمیداد. این روایتها عمدتاً حماسی و دفاعمحور بودند و متناسب با شرایط تاریخی جنگ ایران و عراق طراحی شده بودند. درحالیکه جامعه امروز تفاوتهای بسیاری با آن دوران دارد و طبیعتاً نیازمند روایتهایی متناسب با واقعیتهای امروز است. این جنگ اخیر شباهت چندانی با جنگ گذشته نداشت. اما در بُعد وسیعتر ارتباطی که پدیدهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است، بهنظر میرسد تفاوتی چشمگیر نسبت به گذشته به وجود آمده بود. نگاه مردم به تلویزیون همدلانهتر شده بود. یک مواجهه وطندوستانه شکل گرفت که در آن، خانه یا میهن بزرگتر از اختلافنظرهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تلقی شد.
با ازدسترفتن مرجعیت رسانهای صداوسیما و حذف و طرد گروههای مختلف از آن، بسیاری از مردم به این نهاد پشت کرده بودند و به عملکردش نقدهایی داشتند. با وجود این، وقتی ساختمان صداوسیما مورد حمله اسرائیل قرار گرفت، شاهد آشفتهشدن مردم بودیم؛ مردمی که مدتها بود از این ساختمان روی برگردانده بودند. علت برآشفته شدن مردم را چطور میتوان تحلیل کرد؟
مردم آشفته شده بودند، چون آتش در خانه افتاده بود و صداوسیما هم بخشی از این خانه بود. ایران خانه ماست و در جریان این جنگ، افراد و گروههای مختلف با کنار گذاشتن اختلافهایشان کنار هم پشت ایران ایستادند. گویی آتشی در این خانه افتاده بود که دامن همه را گرفته بود و در این خانه صداوسیما و ساختمان قدیمیاش هم جایی پیدا کرده بود. بنابراین تلویزیون نه بهعنوان یک نهاد جداافتاده از اکثریت مردم، بلکه بهعنوان بخشی از این سرزمین دیده شد و مردم حمله به آن را حمله به نهادی از وطن تلقی کردند، نه صرفاً حمله به ساختمانی دولتی. درواقع مردم به این باور رسیدند که صداوسیما بخشی از هویت ملیشان و نهادی ورای دولتها و حکومتهایی است که بر ایران حکمرانی کردهاند و باید باقی بماند.
این وضعیت به احتمال زیاد موقتی است. بااینحال برای نهادی همچون رادیو و تلویزیون و حتی سایر نهادهای حکمرانی و سیاستگذاری، این فرصت میتواند بسیار مغتنم باشد. شکلگیری این انسجام ـ اگرچه موقت ـ قابلیت استمرار یا دستکم تقویت تدریجی را دارد و اگر از آن استفاده نکنند، از دست میرود.
در جریان این جنگ بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی و اجتماعی داخل و خارج کشور به عملکرد رسانهای اینترنشنال و نحوه پوشش خبریاش اعتراض کردند و حتی 450 نفر از آنها در همین راستا بیانیهای را هم امضاء کردند. آیا میتوان گفت که این شبکه یک پروژه سیاسی خاص را دنبال میکند؟
جنگ سراغ کالبد رسانهها آمده بود و رسانههای داخلی دچار آسیب شده بودند و دسترسی به شبکههای اجتماعی نیز محدود شده بود. در چنین وضعیتی، مردم برای دریافت اطلاعات و اخبار مربوط به جنگ یا باید سراغ صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران میرفتند، یا شبکههای خارجی فارسیزبان. در این فضا، رقابت شدیدی بین صداوسیما و شبکههایی نظیر اینترنشنال، بیبیسی و منوتو شکل گرفته بود. در جامعهای که دچار قطبزدگی شده، بهطور طبیعی بخشی از مردم از رسانه رسمی داخلی استفاده میکنند و گروهی دیگر بهسمت شبکههای خارجی گرایش دارند. بسته به میزان اعتماد مخاطب، برخی به سمت رسانهای همچون اینترنشنال میروند. در جریان این جنگ، نقش اینترنشنال حتی متفاوت از دیگر رسانههای خارجی بود.
این شبکه بهطور مداوم فعال بود، همواره دیده میشد، خبر منتشر میکرد و از تکنیکهای رسانهای بهره میگرفت. اخبار را با سرعت منتشر میکرد، بر استفاده از تصویر تمرکز داشت و در تلاش بود تا فضایی از اضطراب ایجاد کند. همین عوامل، توانایی روایتسازی این رسانه را تقویت کرد. بهزعم من، این روایتسازی مبتنی بر نوعی عملیات روانی بود و بهنوعی میتوان آن را همراستا و هماهنگ با منافع اسرائیل دانست. برای نمونه، در کوتاهترین زمان ممکن و در میانه جنگ، مصاحبهای زنده با بنیامین نتانیاهو انجام داد و پخش کرد. این اقدام نهتنها نشان از حضور فعال رسانه در تلآویو داشت، بلکه جهتگیری آشکار آن را نیز برجسته کرد.
گزارشهایی که اینترنشنال منتشر میکرد، گاه چنین القا میکردند که «تهران در آستانه سقوط» قرار دارد. پیامهای جنگی این شبکه شامل مواردی چون دعوت به تخلیه شهرها، بزرگنمایی از نزدیکی تهران به سقوط و نمونههایی از این دست بود. در اینجا بهوضوح دیده میشود که ابتدا «روایت» ساخته شده، سپس «خبر»ها در دل آن روایت گنجانده میشود؛ نه آنکه روایت، تابع اخبار باشد: «درحقیقت روایت از خودِ خبر و اطلاعات، بزرگتر است. روایتی که اینترنشنال در پی القای آن بود، بیش از هرچیز بر محور «فروپاشی نظام سیاسی ایران» استوار بود. این شبکه چنین وانمود میکرد که حکومت ایران در آستانه سقوط قرار دارد و اخبارش را نیز ذیل این چارچوب تنظیم و گزینشی منتشر میکرد.
در جریان جنگ روایتها، واکنش افکار عمومی و نخبگان نسبت به عملکرد رسانهها، گاه فراتر از مرزبندیهای سیاسی شکل میگیرد و بر پایه احساس مسئولیت جمعی و هویت ملی استوار میشود و لحظه مقامت در برابر رسانههای خارجی را رقم میزند؛ لحظهای که در آن مرز میان نقد، دفاع و بازاندیشی رسانهای دگرگون میشود. آیا در جنگ رسانهای که در میانه جنگ ایران و اسرائیل شکل گرفته بود، شاهد شکلگیری این فرم از مقاومت بودیم؟
ما در این جنگ با مقاومت شگفتانگیز مردم در برابر دشمن روبهرو بودیم. بسیاری از افرادی که پیشتر نسبت به صداوسیما گلایهمند یا حتی معترض بودند، در چنین شرایطی به دفاع از آن پرداختند. از سویدیگر، کسانی که تا پیش از آن اعتماد بیشتری به شبکههایی مانند منوتو یا اینترنشنال داشتند، شاهد فروریختن آن اعتماد بودند. دلیل این مدعا نیز روشن است؛ نخستین مقاومتها در برابر اینترنشنال از سوی نخبگان و روشنفکران ایرانی در خارج از کشور شکل گرفت، کسانی که عمدتاً در زمره منتقدان حکومت محسوب میشوند.
بااینحال موضوع آنچنان آشکار و صریح بود که افراد، فارغ از گرایش سیاسی با تکیه بر حس وطندوستی خود، در برابر اینترنشنال موضع گرفتند. اگر بخواهیم یک داوری کلی از نوع مواجهه جامعه ایرانی با اینترنشنال بهویژه در شرایطی که با جنگ درگیر و لحظهبهلحظه در انتظار رویدادی تازه بود، داشته باشیم، میتوان گفت که میزان ایستادگی و مقاومت مردم در برابر آن بسیار بالا بوده است. به این معنا که اینترنشنال در شکستن تصویری که در ذهن مردم ایجاد شده، موفق نبود.
اصلیترین کارکرد ایدئولوژی، مورد خطاب قرار دادن افراد و فراخواندن آنها برای درونیکردن ایدئولوژی یا گفتمان خاصی است. دولتها معمولاً این هدف را به وسیله ابزارهای نرمی مانند رسانه یا نهادهای فرهنگی مثل مدرسه و دانشگاه پیگیری میکنند. آیا میتوان گفت که اینترنشنال بازوی ایدئولوژیک اسرائیل است؟
اینترنشنال بهوضوح به بازوی ایدئولوژیک دولت اسرائیل تبدیل شده است. در این مرحله، دیگر نمیتوان اینترنشنال را صرفاً بهعنوان یک رسانه حرفهای ارزیابی کرد. این شبکه در عمل، کارکردی چون یک بازوی ایدئولوژیک داشت؛ مکمل همان بازوی قهریه و نظامی که در میدان جنگ فعال بود. مقاومت و سواد رسانهای مردم باعث شد این شبکه درنهایت نتواند هدف سیاسی و روانیای که دارد را محقق کند و مردم در شبکههای اجتماعی درباره عملکرد ایدئولوژیک آن و همدستیاش با دشمن حرف میزدند. تحلیلگران نظامی نیز تقریباً معتقدند که با وجود تخریبها و ضربات سنگین واردشده به ایران، برخی از اهداف تحقق نیافتند؛ اهدافی هچون فروپاشاندن تمامیتارضی ایران و شکستن همبستگی مدنی و اجتماعی کشور. درنهایت میتوان گفت که تماشای این شبکه بهمعنای پذیرش اهداف آن نبود و پیام رسانه توسط مخاطب دریافت و تحلیل میشد.
هیچ جنگی شبیه جنگ دیگر نیست و در میانه جنگهای مختلف، مقاومتهای متفاوتی شکل میگیرد. ایران در چنددهه گذشته درگیر دو جنگ اساسی شده است؛ اول جنگ با عراق و دوم جنگ با اسرائیل. جنگهایی که هر دو تحمیلی بودند و یکی از آنها هشت سال و دیگری 12روز طول کشید. نحوه کنشگری و مقاومت افراد در جنگ اخیر چگونه بود؟
جنگ میآید که تخریب کند، بکشد و هرچیزی را که میتواند، نابود کند. با وجود این، مقاومتی که در هر جنگ شکل میگیرد، تلاشی برای پاسداشت زندگی و امید است. شرایط امروز جامعه ایران با گذشته تفاوت دارد و مقایسه کنشگری مردم در جنگ ایران و عراق و جنگ ایران و اسرائیل، کار سادهای نیست. فقط یک تغییر فناورانه کافی است تا نشان دهد که فهم این دو جنگ از یک مسیر امکانپذیر نیست. این جنگ، جنگی تازه بود و مقاومتی که شکل گرفت نیز مقاومتی نوظهور و متفاوت از گذشته بود. کنشگران این مقاومت نیز با گذشته تفاوت داشتند.
برای مثال، حضور نوازندهای که در کنار مجتمع اساتید طبل مینواخت یا گروهی که در میدان آزادی اجرای موسیقی داشتند یا کیوان ساکت که در خانه ویرانشده خود در محله اوین قطعهای موسیقی اجرا میکرد یا حتی زن روزنامهنگار منتقدی که در نقش یک رهگذر سخن میگفت؛ همه اینها نشاندهنده شکلگیری فرمی جدید از مقاومت بودند. مقاومت فرهنگی، هنری و مدنی به مقاومت نظامی افزوده شده بود، درحالیکه در جنگ ایران و عراق، نمود اصلی مقاومت عمدتاً نظامی بود.
در چندسال اخیر دیدیم که چطور شبکههای خارجی فارسیزبان، از منوتو گرفته با مستندهایش تا اینترنشنال با اخبار ساختگیاش، تلاش کردند آن روایتی از ایران را که میخواهند ایجاد کنند و آن آیندهای که خودشان میخواهند را برای ایران رقم بزنند. بهنظرتان مردم چقدر با این روایتهای ساختگی همراه میشوند؟ در شبکههای اجتماعی دیدیم که چطور بعضی از مردم با هشتگهایی مانند #اینترنشنال_دروغ_میگوید، علیه روایتهای آن تولید محتوا میکردند یا برخی عملکرد آن را با عملکرد رادیو بغداد در زمان جنگ ایران و عراق مقایسه میکردند. آیا میتوان گفت که جامعه ایران، نسبت به گذشته آگاهتر و مدنیتر شده است یا برعکس، منقاد رسانهها میشوند؟
جامعه فعلی ما نسبت به گذشته متنوعتر و متکثرتر و فهم مردم از مقولات متفاوت و متعدد شده و فهم امروز مردم از «ایران»، «وطن» و «آزادگی» زبانها، جلوهها و سبکهای متعددی یافته است. همین تفاوتها موجب شده که حتی روایتهایی که روزگاری توسط شبکهای مانند منوتو تا حدودی موفق به تثبیت آنها شده بود، امروز با چالش مواجه شوند. بسیاری از مستندهایی که از سوی این شبکه ساخته شد، تصویر فانتزی و کاریکاتوری از رژیم گذشته ترسیم کردند؛ روایتی که فقط برای مخاطب ناآشنا با تاریخ شاید جذاب بود و بریدههای گزینشی درباره گذشته ایران بود.
در جریان جنگ اخیر، چنین روایتی از سوی اینترنشنال کمتر توانست شکل بگیرد. اگرچه در پسزمینهها، میتوان ردّی از آن را دید، اما شدت و صراحت اثرگذاری آن بهمراتب کمتر از گذشته بوده است. علت این مسئله نیز در تغییرات بنیادینی نهفته است که در جامعه ایران روی داده است؛ جامعهای آگاهتر، تحصیلکردهتر، با درک بالاتر نسبت به عملکرد رسانهها و قابلیت تفکیک میان حقیقت و عملیات روانی. جامعه ایران به مرحلهای رسیده که بیش از آنکه مخاطب، منفعلانه مورد خطاب رسانهها قرار گیرد، خود دست به انتخاب میزند. رسانهای را که ایدئولوژیک عمل میکند، تشخیص میدهد. افراد، اخبار را از منابع مختلف دریافت میکنند، آنها را کنار هم میگذارند، مقایسه میکنند و خود، نتیجهگیری میکنند. درواقع گزینش و دریافت انتخابی اخبار، به الگویی رایج بدل شده است.
صداوسیما در جریان جنگ اخیر بهسمت مردم برگشت و تلاش کرد با تأکید بر عنصر «ملت» و مفاهیمی مانند «ایران»، «وطن» و «ملیگرایی» بخشی از افراد را بهسمت خودش جذب کند. به نظر شما اگر این جریان ادامهدار شود، ممکن است سرمایه اجتماعی و مرجعیت ازدسترفته صداوسیما به آن بازگردد؟
اگر حکومت درک درستی از وضعیت پیشآمده و عملکردش داشته باشد، میتواند سرمایه اجتماعیاش را ترمیم کند؛ اتفاقی که هم برای مردم خوب است، هم برای حکومت. البته این بهمعنای نادیده گرفتن نارضایتیها یا انتقادات موجود در جامعه نیست. بلکه تمام آن نارضایتیها، ذیل تحول عظیمی بهنام «احساس خطر برای ایران و تلاش برای حفظ آن» موقتاً کنار گذاشته شدهاند و باید به آنها رسیدگی شود.
این حس ملی که تا شناخت عمیقتر تاریخ، تمدن و ویژگیهای فرهنگی ایران نیز گسترش یافته، نشاندهنده نوعی «کنش ارگانیک» است که میتواند به افزایش سرمایه اجتماعی و تقویت همبستگی و اعتماد عمومی به خود، به دیگران و به حکومت کمک کند. برای آنکه این شرایط به وضعیت باثبات و پایدار بدل شود، لازم است حاکمیت نیز متقابلاً به مردم بازگردد.
بهنظر شما صداوسیما چطور میتواند به کاهش فاصله مردم با ساختارس سیاسی و افزایش همبستگی مردم کمک کند؟
بهرسمیت شناختن صدای متنوع مردم، دیدن آنها در تمام ابعاد و تعریف گستردهتری از ایران که همه ایرانیان را در برگیرد، ازجمله بایدهایی است که میتواند شکاف دولت - ملت در ایران را کاهش و همبستگی اجتماعی را افزایش دهد و رسانه میتواند نقشی اساسی در این میان داشته باشد و با رفتن بهسمت بازنمایی صداها و ایدههای مختلف، این مهم را رقم بزند. فقط در چنین فضایی، گفتوگو شکل میگیرد، تفاهم ممکن میشود، اهل اندیشه و قلم و فعالان رسانهای وارد عرصه عمومی میشوند و رسانهها از سطح اطلاعرسانی صرف فراتر میروند و به تبیین شرایط و تعمیق آگاهی عمومی میپردازند.
اگر رسانه رسمی کشور به این مسیر بازگردد و مردم را در تمام تنوعشان بهرسمیت بشناسد، مردم نیز بار دیگر بهسمت آن بازخواهند گشت. به باور من، برخلاف تصور آغازکنندگان این جنگ که شاید گمان میکردند این تقابل منجر به براندازی شود، اتفاقاً این رویداد بسیاری از چیزها را تقویت کرد و اگر قرار بود چیزی دچار فروپاشی شود، عقب افتاد. درنهایت من بارها تأکید کردهام که «گفتوگو» همهچیز است و هر کجا که موانع گفتوگو کاهش یابد، تأثیر و عمق آن بیشتر خواهد شد و مسیر آینده نیز انشاءالله در همین جهت شکل خواهد گرفت.
در جنگ اخیر، همانطور که شما هم به آن اشاره کردید، شبکههایی مانند اینترنشنال اخبار را طوری پوشش میدادند که انگار تهران در حال سقوط است و بهدنبال تسویهحساب سیاسی بودند. اما واقعیت چیز دیگری بود. بهنظر شما، چه عناصر یا عواملی مردم را کنار هم نگه داشت؟ و چه درسی از این واقعه باید گرفت؟
اجازه دهید ضمن پاسخ به این پرسش شما، یک جمعبندی هم برای صحبتهایم داشته باشم. جنگ 12روزهای که بسیاری گمان میکردند مقدمهای برای براندازی نظام باشد، برخلاف انتظار، حس ملیگرایی و همبستگی در میان مردم ایران را حتی در میان معترضان و منتقدان زنده کرد. این جنگ نشان داد که فراتر از اختلافات سیاسی و اجتماعی، باور به «ایرانی بودن» و حفظ تمامیت کشور، انگیزهای قوی برای ایستادگی مشترک است. مردم با وجود تمام تفاوتها و گلایههایی که داشتند، پشت یکدیگر و پشت ایران ایستادند، چون اعتقاد داشتند برای بهبود وضعیت و چانهزنی درباره مسائل کشور، ابتدا باید «ایران» باقی بماند و جنگ خارجی راهحل خوبی برای حل مسائل داخلی کشور نیست.
در این میان، رسانههای خارجی مانند شبکه اینترنشنال که تلاش کردند با نشر اخبار نادرست و حمایت آشکار از اسرائیل، شکافهای اجتماعی را عمیقتر کنند، اعتبار خود را از دست دادند و مردم داخل و خارج کشور بهمرور روایتهای این رسانهها را باور نکردند. این موضوع به نقطه عطفی تبدیل شد که نشان داد اعتماد عمومی نسبت به رسانههای بیگانه بسیار آسیبپذیر است. از سویدیگر، صداوسیما که پیش از جنگ دچار بحران اعتماد بود، با تغییر سیاستها و نزدیک شدن بیشتر به دغدغههای واقعی مردم، بهطور موقت مرجعیت رسانهای خود را بازیافت.
این تجربه تاریخی نشان داد، اگر صداوسیما مسیر گفتوگو و تعامل با مردم و گروههای مختلف جامعه را ادامه دهد و آنها را نادیده نگیرد، میتواند از این فرصت برای بازسازی اعتماد و ارتقای جایگاه خود استفاده کند. بااینحال این موفقیت موقتی است، مگر اینکه کل نظام سیاسی کشور نیز بهسمت شنیدن صداهای مختلف حاضر در جامعه حرکت کند، چون اعتماد به رسانه و نهادهای رسمی، بدون حضور و مشارکت واقعی مردم پایدار نخواهد ماند. درنهایت جنگ اخیر به ما یادآوری کرد که وحدت ملی و گفتوگوهای فراگیر، کلید عبور از بحرانهای داخلی و خارجی است و حفظ این مسیر، زیربنای استحکام امنیت و توسعه ایران در آینده خواهد بود.
بازار ![]()