سرمقاله فرهیختگان/ خطر زامبیسازی از فقرا
سیاسی
بزرگنمايي:
ندای لرستان - فرهیختگان / «خطر زامبیسازی از فقرا» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم محمد زعیمزاده است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
مضامین برخی سریالهای نمایش خانگی به دو دلیل مهم شدهاند؛ نخست آنکه رسانه تصویری رسمی که رقیب نمایش خانگی است و کارکرد تولید سرگرمی دارد همچنان در تعطیلات است و بعد از پخش یک سریال پربیننده در نوروز و چشیدن طعم مخاطب به نظر میرسد همچنان در چرت سنگین بهاری به سر میبرد که موجب میشود در این خلأ تولید نمایش خانگی بیشتر دیده شود. دوم پرتکرار بودن بعضی مضامین و مفاهیم در این سریالهاست که از لحاظ رسانهای یکی از مهمترین تکنیکهای ساخت چهارچوب ذهنی برای مخاطب است. یکی از این تولیدات سریال «وحشی» است؛ سریالی که هم درام دارد، هم چهره دارد و هم خوشساخت است و احتمالاً در جذب مخاطب موفق خواهد بود. سریال برخلاف برخی تولیدات مشابه البته حرف جدی هم برای گفتن دارد. داستان درباره کارگری است که به شکل تصادفی و اشتباهی در یک مسیر جنایی قرار میگیرد و سیر ماجرا او را در مسیری قرار میدهد که تبدیل به یک عنصر خشن و بزهکار حرفهای میشود، نقد فنی و فرمی این سریال بماند برای اهلش، اینجا فقط قرار است در چند خط درباره تصویری که از نابرابری در این سریال ساخت میشود صحبت شود. روایت ساخت نابرابر اجتماعی یکی از موضوعات موردتوجه حوزه نمایشی در سالهای اخیر بوده که بخشی از این علاقه، به لاغرشدن طبقه متوسط و افزایش فاصله طبقاتی در سالهای دهه 90 هم باز میگردد.
در توصیف نابرابری و تجویز برای عبور از آن در آثار نمایشی معمولاً چهار نگاه وجود دارد؛ نگاه نخست ریشه نابرابری را در ساختار و حکمرانی میداند، فیلمی مثل «برادران لیلا» نمونه رادیکال از این صورتبندی است، اثری که در فضای پس از وقایع 98 ساخته شد و خیلی گلدرشت حرف خود را زد. نگاه دوم نقش فرد را در تولید نابرابری بیشتر از ساختار میداند، همین کارگردان برادران لیلا قبل از سالهای 96 و 98 در فیلم «متری شیشونیم» که مورد حمایت نیروی انتظامی هم بوده است، مهمترین علت نابرابری را زیادهخواهی افراد میداند و موضوع را در حد فرد تقلیل میدهد.
در این فیلم کاراکتر پلیس که نماد ساختار است فرد شریفی است که جلوی رشوه و... هم میایستد؛ اما فرد بزهکار که کاراکتر مافیایی پیدا کرده است برای دغدغههای شخصی خود چنین مسیری را رفته، گفتوگوی قاضی و ناصر خاکزاد بیانگر این مفهوم است. نگاه سوم به ترکیبی از ساختار و کارگزار معتقد است و نقش هیچکدام را منتفی نمیداند، فیلم «ارتفاع پست» ابراهیم حاتمیکیا نمونهای از این نگاه به موضوع نابرابری است که نه ضعفهای ساختاری در تولید نابرابری را رد میکند نه خطاهای مهمی فردی را. نگاه چهارم اما متمرکز بر ایده فرهنگ فقر است، اسکار لوئیس انسانشناس آمریکایی از ایدهپردازان فرهنگ فقر که بیشتر بهخاطر تصاویر واضحش از زندگی زاغهنشینان و استدلالش مبنی بر اینکه فرهنگ بیننسلی فقر فراتر از مرزهای ملی است، شهرت دارد ادبیاتی متفاوت در این حوزه دارد. از نظر او فرهنگ فقر خود یک خوانش از زندگی است که ویژگیهایی مانند خشونت، دروغ، فرصتطلبی، تقدیرگرایی، سنتگرایی، بیاعتماد به ساختار و... را موجب میشود. فقر در ذات خود فرهنگ تولید میکند، فرهنگی که انفعال میسازد و البته ممکن است توهم هم خلق کند و این فرهنگ هم مجدداً فقر را بازتولید میکند. هومن سیدی، کارگردان سریال وحشی برای سومینبار است که سراغ فرهنگ فقر میرود؛ فیلم «مغزهای کوچک زنگزده»، سریال «قورباغه» و حالا وحشی. بدین خاطر است که میتوان گفت ما حالا با یک ایده تکرارشونده مواجهیم. وحشی همه مختصات قرارگرفتن در این ایده را دارد؛ خشونتی که در بیرون و خارج از زندان وجود دارد، عنصر دروغ که سکه رایج آن فضا است و چهره اصلی داستان ابایی از استعمال آن ندارد، فرصتطلبی و خودخواهی که حتی پیرمرد شاهد قتل هم بهخاطر آن جانش را از دست میدهد و... فرهنگ فقر این بار هم یک کلونی ساخته که انگار راهی به دنیای خارج ندارد و در باتلاقی افتادهاند که هر چه جلوتر میروند بدتر میشود، در این فضا اگر کسی از طبقه دیگری و خارج از آن کلونی هم سراغشان بیاید فقط میآید که لگدی هم به آنها بزند، مثل خانم وکیل که در دادگاه کار را تمام میکند و زخم کاری را به کارگر میزند. سیدی قبلاً هم در مغزهای کوچک زنگزده همین مسیر را رفته بود، تصویر یک جمع خشن و سنگدل و در بنبست کامل که عامل وضعیتشان خودشان هستند، با تصویری دهشتناک از جایی نزدیک کرج که نمونهاش را قبلاً فقط در فیلمهای برزیلی و هندی دیدهایم، یک کلونی مملو از فقر و بزهکاری و خشونت سرسامآور، یک مجموعه جدا از دنیا که درونش هیچکس غیر از اعضای یک باند حضور ندارد. جماعتی که عامل خشونتشان فقر و جهل خودشان است و بهخاطر این جهل هر کاری میکنند و حتی در روز روشن سر خواهرشان را هم میبرند. حالا همان ایده کموبیش در وحشی تکرار میشود. این در حالی است که در خود سینما هم ما قبلاً آثاری داشتهایم که فرهنگ فقر را به چالش کشیدهاند، شاهکاری به نام «بچههای آسمان» مجید مجیدی راه جنگیدن شرافتمندانه با فقر را نشان میدهد، مبارزه مصلحانه با چاشنی معنویت.
اما ارائه این تصویر یعنی فرهنگ فقر چه ایرادهایی دارد؟
بازار ![]()
نخست: تصویری واقعی از نابرابری و فقر نیست، نابرابری عموماً در ارتباطات طبقهای معنا پیدا میکند؛ مثلاً آنجا که در «چهارشنبهسوری» اصغر فرهادی، روحانگیز وارد زندگی مژده و مرتضی میشود، رفتارها آنجا قضاوت و مقایسه میشوند، نابرابری در کنار علت نابرابری. مثل الهه حسیننژاد که بین اسلامشهر و شهرک غرب قربانی میدان آزادی شد و...
دوم: وقتی فقر را امری ذاتی بدانیم نمیتوان ریشه آن را پیدا کرد، این ایده در توصیف وضعیت، موقعیتی را پدید میآورد که راه فرار را برای ایرادهای ساختاری و عیوب فردگرایانه باز میکند.
سوم: ارائه چنین تصویری تلاش برای رفع نابرابری را به بنبست میکشاند، تغییر امر ذاتی مگر به این راحتیهاست؟ باتلاقی که فرهنگ فقر میسازد و مدام فقر و خشونت و بزه را بازتولید میکند بدون راهحل میشود.
چهارم: فرهنگ فقر و ارائه تصویر زامبیوار از فقرا توهین به خود فقرا و هلدادن آنها به منجلابی است که از قبل تکلیفشان را هم شخص کردهایم، تشدید بزه، خشونت، دروغ و... پیامد چنین توصیفی از ماجراست. فردی که قرار است به واسطه یک خاصیت ذاتی تحقیر شود چرا نباید از آن استفاده حداکثری کند؟
لینک کوتاه:
https://www.nedayelorestan.ir/Fa/News/1031790/