ندای لرستان
درنگی بر اتاق آرزوهای محمد
یکشنبه 25 دی 1401 - 7:44:26 AM
ایرنا
ندای لرستان - در نیمروز یک روز سرد دی ماه مسیر خانه محمد که به همراه خانواده و خواهر دوقلویش که او نیز همانند برادر دچار ناتوانی جسمی حرکتی است در حاشیه شهر پی گرفته می شود، خانه آنها در قلعه حاتم بروجرد واقع شده محله‌ای که پیشتر روستا بوده و اینک تبدیل به شهر شده اما ساختار و شمایل روستایی آن همچنان غالب است هر چند فاصله زیادی با شهر ندارد.
  محمد در حالت چهار دست و پا که سنگینی بالاتنه را بر روی دست هایش تکیه داده بیشتر از بقیه اهل خانه منتظر مانده است، سر را از میان دست‌هایش در همان حالت چهار دست و پا بلند می‌کند و لبخندی بر صورتش نقش می بندد، بعد از خوش آمدگویی های مادربزرگ و مادر و صحبت های مادربزرگ در مورد دردهای جسمانی و عمل جراحی چشم و هزینه های زیادی که برای کسی که اموراتش با کارگری می گذرد چقدر سخت است محمد با لبخندی که با شوخی کلامش تکمیل می شود خطاب به مادربزرگ می گوید: حرف هایت تمام شد؟ بدون اینکه منتظر پاسخ مادر بزرگ بماند با همان لبخند می گوید؛ خدا را شکر حالا اجازه می دهید من هم کمی صحبت کنم.
محمد می گوید: من تا حالا با خبرنگارهای زیادی "چنه" در زبان محلی بروجردی معنای ( صحبت و گپ زدن را می دهد) زده ام منظور این است که خبرنگاران بسیاری دیده ام و عکس و فیلم گرفته اند و رفته اند و نهایت در صفحات فضای مجازی خود بازدید منتشر کرده اند و جز رنجی که به ما داده اند، چیزی حاصل ما نشده است.
هر چند شروع کلامش کمی تلخ به نظر می رسد اما مصمم بودنش در گفت و گو و آوردن نام و فیلم و عکس اش علاوه بر اینکه نشان از اعتماد به نفس و توانایی‌هایش در پذیرش وضعیت جسمی و حرکتی او دارد نشان دهنده تلاشش برای رهایی از تکرار روزمره های کسل کننده ای دارد که شب و روز را زیر سقف با تیرهای چوبی خانه ای که تنها دارایی آنها و پدر و بزرگ و مادربزرگ است، می گذراند.
می گوید: نامی از خواهر دوقلویم که او هم مشکل من را دارد اما با عمل جراحی موفقیت آمیزی معلولیت او به 50 درصد رسیده نیاورید! او دانشگاه می رود و ممکن است بچه های دانشگاه با نگاه های ترحم آمیز، اذیت اش کنند اما من در این چارچوب خانه با هیچ کسی مشکلی ندارم و می پذیرم مشکلی پیش آمده هم مقصر شخص خاصی نیست.
محمد می گوید: من فقط یک ویلچر برقی می خواهم چون دست هایم توان حرکت دادن ویلچر معمولی را ندارد، اگر یک ویلچر برقی داشته باشم می توانم برای زمان هایی از این چارچوب خانه بیرون بروم و فقط کمی در هوای آزاد نفس بکشم و روحیه ام عوض شود.
او ادامه می دهد: فضای تکراری خانه اذیتم می کند، همه روزها شبیه به هم هستند کسی توان بلند کردن من را ندارد که گاهی من را برای ساعاتی بیرون ببرد، پدر در شهر دیگری مشغول کارگری است و گاهی می آید و به خانه سر می زند و پدربزرگ هم در همین شهر و در حوالی خودمان کارگری می کند و توان جسمی و زمان آن را ندارد که علاوه بر تلاش برای تامین معیشت خانه، کار دیگری برای من انجام دهد.
محمد می گوید: از اینکه تمام وقت در خانه باشم احساس خوبی ندارم و دوست دارم با همین وضعیت جسمی و حرکتی که دارم، کاری انجام دهم؛ به جزء ویلچر آرزو دارم سرمایه ای بود تا با آن مغازه ای راه اندازی کنم و مطمئنم توان چرخاندن و اداره آن را دارم هر چند مادر در ادامه صحبت ها و آرزوهای امیدوار کنند محمد خطاب به او می گوید: تو که نمی توانی! اما محمد می گوید من می توانم و ثابت می کنم توان انجام این کار را دارم.
زمانی‌ که محمد با اشتیاق آمیخته با خواهش از آرزویش می گوید، در پایان هر جمله اش خواهر دوقلویش با آهی تکمیل اش می کند، مریم می گوید هر چه محمد می گوید نهایتش به ناتوایی او در راه رفتن و آرزو برای راه رفتن می رسد! مریم در توضیح شدت معلولیت خود می گوید: در کارتی که از سوی بهزیستی دارم میزان 50 درصد معلولیت جسمی و حرکتی قید شده و برای محمد 70 درصد ذکر شده است.
مریم روحیه حساس تری نسبت به کلمات و واژگان دارد در به زبان آوردن کلمات دقت نظر زیبایی دارد، در پاسخ به اینکه چند سال سن دارد می گوید: 20 سال و 6 ماه و 21 روز دانشجوی یکی از دانشگاه های دولتی است و هر چند تمام تلاشش این است که برای فرار از نگاه ترحم آمیز اطرافیان به خصوص در فضای دانشگاه نشان دهد مشکلی آنچنانی در راه رفتن ندارد اما مادربزرگش می گوید که مریم چشمهایش هم کمی مشکل دارند و نمی تواند تند تند گام بردارد.
مریم با شنیدن این کلام مادربزرگ کمی رنجیده خاطر می شود و می گوید؛ مادرعزیزم حالا چه ضرورتی دارد من بخواهم در خیابان یا دانشگاه بدوم!
این دختر جوان توانجو می گوید: عمل های جراحی متعددی برایش انجام داده اند و اکنون وضعیت بهتری دارد در مقایسه با برادر دوقلویش و با تاکیدی که به رسم عادت زیبای انس با کلمات دارد می گوید که ما 6 ماهه به دنیا آمدیم و علت معلولیت مان هم زایمان زودرس بوده است.
حرف زایمان زودرس و 6 ماهه به دنیا آمدنشان که می شود مادر محمد و مریم می گوید: آن زمان ها ما در روستای دورتری نسبت به شهر زندگی می کردیم، وسایل تشخیصی و سونوگرافی نبود، حوالی 6 ماهگی بچه ها بود که بعد از مراجعه به یک مرکز بهداشت به من گفتند که صدای قلب دو جنین شنیده می شود.
او ادامه می دهد: در همان 6 ماهگی دچار زایمان زودرس شدم و من را به بیمارستانی در شهر رسانند، بچه ها نیاز به دستگاه های مجهزتری داشتند و نامه اعزام به شهری دیگرداده شد.
مادربزرگ دوقلوها ادامه داستان را به دست می گیرد و می گوید: به پول 20 سال پیش باید 100 هزار تومان می دادیم من "حقیقتا " این پول را نداشتم، بچه ها را با خود به روستا آوردم گفتم اطرافشان سر و صدای زیاد ایجاد کنیم اگر واکنش نشان دادند پس سالم هستند که بچه ها واکنش نشان دادند و ما خیالمان راحت شد سالم هستند و مشکل شنوایی ندارند.
او ادامه می دهد: تا سه ماهگی به ما شناسنامه ندادند چون می گفتند این بچه ها می میرند! اما ماندند و بعد از حدود چهار ماهگی متوجه حالت غیرطبیعی آنها در دست ها و پاها و حرکت کردنشان شدیم! جلسات زیادی برای فیزیوتراپی در هوای سرد و زمستانی و برف و یخی بروجرد بچه ها را به بهزیستی می آوردم.
مادربزرگ افزود: همه دکترهای معروف را رفتیم! در مورد مریم عمل جراحی جواب داد اما در مورد محمد دکتری معروف در تهران آب پاکی را روی دستمان ریخت و گفت مگر معجره ای رخ دهد که محمد بتواند راه برود!
جمله ای که به نظر می آید آنقدر از همان کودکی به گوش محمد رسیده است که زمانی که روایت مادربزرگ به اینجای قصه پر غصه معلولیت آنها می رسد می گوید: هیچ وقت آن دکتر را نمی بخشم! که اینجا مادر محمد پادرمیانی می کند و می گوید؛ عزیزم دکترها وظیفه دارند به ما واقعیت ها را بگویند.
مادر دوقلوها می گوید: دوقلو زایی در بین خانواده و اقوام آنها زیاد است و خودش هشت سال بعد از محمد و مریم، دوقلوی دختر و پسر دیگری هم بدنیا آورده است اما در زمان به محله نزدیکتری به شهر محله فعلی که در آن هستند، آمده بودند و دسترسی راحت تری به مراکز درمانی و بهداشتی و تشخیصی داشتند.
محمد به سختی در همان حالت چهار دست و پا دوست دارد اتاقی که بیشتر زمانش طول روز را در آن سپری می کند را نشان دهد از حالت سکومانندی که ورودی اتاق دارد به سختی عبور می کند و حالا لرزش پاهایش بیشتر شده اما نفسی تازه می کند می گوید این اتاق من است و پیداست از اینکه جایی مخصوص به خود در این دنیا دارد که می تواند آرزوهایش را خیال پردازی کند احساس خوبی دارد.
در آن اتاق هیچ چیزی فراتر از فرش های رنگ و رو رفته کف آن و تیرهای چوبی سقف وجود نداشت، اما محمد تمام نداشته هایش را با تنهایی و خیال پردازی هایش جبران می کرد و کلامی که بدون تردید امیدوار بود روزی می تواند مغازه ای بزند یا ساز بزند و یا اینکه با ویلچر برقی به هوای تازه بیرون خواهد رسید.
محمد و مریم همراه خانواده درخانه پدربزرگ و مادربزرگ شان زندگی می کنند، خانه ای که کمی مسافتش با شهر و مدرسه و دانشگاه دور است اما معتقدند از اینکه مستاجر نیستند با این هزینه های سنگین خوشحالند که پدربزرگی دارند که با هم زندگی می کنند، محمد اما دوست دارد اتاقی مخصوص به خود داشته باشد اتاقی که حمام و دستشویی داشته باشد تا مجبور نباشد برای استفاده از حمام یا دستشویی که در حیاط خانه قدیمی شان قرار دارد مسیر سختی را طی کند، وضعیتی که با هوای سرد و برفی زمستان بروجرد سخت تر هم می شود.
وجود 500 خانواده چند معلولیتی در بروجرد
بنا بر گفته ، رییس اداره بهزیستی بروجرد گفت: 500 خانواده چند معلولیتی در شهرستان بروجرد تحت پوشش بهزیستی هستند که علاوه بر حمایت‌هایی که از سایر معلولان می‌شود در حوزه مسکن نیز مورد توجه ویژه قرار دارند، اغلب معلولیت‌ها در دسته بندی معولیت‌های جسمی و حرکتی قرار دارند و منظور از خانواده های چند معلولیتی این است که در خانواده ای چند عضو معلول وجود دارد و به عبارتی معلولیت در بیش از یک عضو خانواده تکرار شده است.
کرم رضا پیردایه با اشاره به اینکه برخی از این خانواده ها دارای سه عضو معلول جسمی و حرکتی و در مواردی نیز بیشتر از سه عضو معلول هستند، افزود: هر کدام از این معلولان به تناسب شدت معولیتی که دارند علاوه بر دریافت مستمری مورد حمایت در بخش های مختلف توانبخشی اعم از دریافت وسایل کمک توانبخشی همچون عصا، واکر، سمعک، تخت، ویلچر و حمایت های آموزشی و تحصیلی قرار می گیرند.
وی یادآور شد: بیش از هفت هزار پرونده معلولیت در بهزیستی بروجرد به ثبت رسیده که بخش عمده ای از اینها مستمری دریافت می کنند و بخشی نیز از خدمت توانبخشی بهزیستی بهره مند هستند.

http://www.Lor-Online.ir/Fa/News/265167/درنگی-بر-اتاق-آرزوهای-محمد
بستن   چاپ