ندای لرستان
مهاجرت، گسست عاطفی به امید تحقق رویاها
شنبه 9 بهمن 1400 - 2:50:57 PM
ایرنا
ندای لرستان- مادرِخانه، صبحگاهان قبل از اینکه به صحرا برود مشک را میزد و کره و دوغ را در گوشه ای از اتاق می گذاشت و لیلا وظیفه داشت برای خواهران و برادران کوچک ترش از همان ها صبحانه آماده کند، لیلا  مادر کوچکی بود که خوب می دانست مادر از او چه انتظاراتی دارد، می دانست کره را وقتی که خوب انباشته می شود باید روی حرارت بگذارد و روغنش را بگیرد.

حالا مدتیست لیلا ازدواج کرده و همسرش بیکار است، لاجرم برای کارگری راهی تهران شدند و در حاشیه این کلان شهر زندگی می کنند، لیلا هر چند دلش برای خانواده اش تنگ شده است و همچنان دوست دارد همان دختر پرشور و هیجان و فعال و پرتحرک روستا باشد اما بیکار ننشسته است.

از یکی می خواهد برایش ایمیل بسازد، رمز پویا بگیرد و کارت اعتباری تهیه کند تا بتواند در دیوار آگهی بزند که جویای کار است، حالا از یک فضای آرام، تعریف شده و امن روستایی به دل شهری شلوغ و پر ازدحام پرتاب شده است.

حالا بازاریاب یک برند معروف لوازم بهداشتی آرایشی شده است اما هنوز امیدی به داشتن درآمدی از قِبَل آن ندارد، هنوز نتوانسته است شبکه ارتباطی خوبی برقرار کند تا بتواند محصولات شرکت را بفروشد.

اغلب آنهایی را که می شناسد همان اقوام و آشنایانی هستند که چندان احساس نیاز به محصولات گران قیمت و پرزرق و برق که نشانی از روحیه مصرف زدگی جوامع غیرروستایی است نمی کنند، با این شرایط بد مالی اما لیلا با اینکه دلش برای روزهای خوب زندگی گذشته تنگ شده است و چشم انداز مطمنی برای آینده مهاجرتش ندارد میل به بازگشت هم ندارد.

لیلا که زادگاهش یکی از روستاهای شهرستان بروجرد است، می گوید: هنوز هیچ امیدی به اوضاع بهتر در زادگاهم ندارم اینجا دست کم همسرم کارگری می کند و با همان اندک درآمد زندگی را بسختی می گذرانیم اما اگر شرایط کار برای همسرم مهیا شود با کمال میل دوست دارم به زادگاهم بازگردم.

بانوی جوان دیگری که از لرستان به تهران مهاجرت کرده است و دور از خانواده زندگی می کند می گوید:  مهمترین عاملی که باعث مهاجرت من شد نگاه سنتی به زن بود که به تناسب اینکه هر چقدر شهرها کوچک تر شوند تبعیض بین زن و مرد بیشتر می شود و با توجه به شناختی که از خود داشتم احساس کردم در این جامعه نمی توانم دوام داشته باشم بنابراین دنبال فرهنگ متعادل تری بودم که برایم ارزش و احترام بیشتری قائل باشد و حقوق اجتماعی بیشتری داشته باشم.

وی می افزاید: تهران از نظر فرهنگی توسعه یافتگی بیشتری در مقایسه با برخی استان ها دارد و دست کم از آزادی های حداقلی که یک زن در یک شهر کوچک از آنها محروم است برخوردار هستم، هر چند در خانواده ام همواره از آزادی هایی برخوردار بوده ام اما باید برای رشد و ترقی، حق و حقوقی داشته باشی.

این دختر جوان تحصیل کرده می گوید: عواملی اینچنینی که شاید بی اهمیت به نظر برسند به مرور باعث می شود فرد احساس کند نمی تواند در یک جامعه با این معیارها زندگی کند، بخصوص با در نظر گرفتن اینکه کسی نمی تواند چیزی را بر من تحمیل کند و همواره در تصمیم گیری هایم بیشترین نقش را داشته ام.

این دختر جوان ادامه می دهد: از نظر اقتصادی همه در سطحی از مشکلات معیشتی و اقتصادی به سر می بریم اما من دست از تلاش بر نمی دارم و برنامه خودم در زندگی را که همواره حرکتی رو به جلو است دنبال می کنم.

وی با بیان اینکه به مهاجرت به دید یک فرصت نگاه می کنم گفت: با توجه به سازگاری که با فضاهای جدید دارم انعطاف بیشتری از خود نشان داده ام، خاطرات خوبی از زادگاهم دارم، گاه دلتنگ آنجا می شوم و اگر ببینم زمانی شرایط فرهنگی و اقتصادی تغییر کرده باشد بر می گردم.

دوگانگی میل به زادگاه و اشتیاق به پیشرفت

دختر جوان 32 ساله دیگری که دارای تحصیلات مقطع دکترای آموزش زبان انگلیسی است حدود پنج سال است که بطور کامل و بدون خانواده به تهران آمده است ، در خصوص علل انتخاب تصمیم مهاجرت خود می گوید: بی عدالتی، تبعیض و مشکلاتی که سر راه پیشرفت کاری ام بود باعث شد باوجود تمام میل و علاقه ای که به ماندن در استان خودم داشتم مهاجرت را ترجیح دهم.

می گوید: موقعیت های شغلی بهتری در تهران فراهم بود،مضاف بر دلایل فرهنگی، امکانات و رفاهایت بیشتری هم در این شهر بود که همگی باعث شد به تهران بیایم  هر چند معتقدم مهاجرت با همه خانواده بسیار راحت است.

وی  افزود: چنانچه به عقب بازگردم همچنان مهاجرت را انتخاب می کنم و حتی می گویم ای کاش زودتر اقدام می کردم، از نظر کاری، زندگی شخصی،  اجتماعی و اقتصادی در شرایط بهتری قرار دارم، رضایت نسبی و در مجموع احساس رضایت و مفید بودن دارم، در عین حال خودم را محدود به شرایط فعلی نمی کنم و حتی به مهاجرت خارج از کشور نیز فکر کرده ام.

این بانوی تحصیل کرده که به تنهایی در تهران زندگی می کند می گوید: شخصی وابسته به خانواده بودم و بعد از مهاجرت قطعی ام به تهران و زندگی بصورت تنهایی شرایط سختی را تجربه کردم گاه بیمار می شدم و نیاز بود کسی از اعضای خانواده کنارم باشد،که این بعنوان روزهای سخت و تجربیات منفی در ذهنم ثبت شده است چرا که نبودن در کنار خانواده یک خلا عاطفی است که با هیچ ارتباط دوستانه ای پر نمی شود.

این بانوی جوان در پاسخ به اینکه در صورت مهیا شدن شرایط بهتر در زادگاهت تمایل به بازگشت داری گفت: کار تنها یکی از دلایل مهاجرت من بوده است علاوه بر آن دلایل اجتماعی و فرهنگی حاکم بر آن جامعه باعث شد تصمیم به مهاجرت به تهران داشته باشم که بهبود کامل فضای فرهنگی و اقتصادی برای زادگاهم را فعلا متصور نیستم.

وی می افزاید: گاه با یک قطعه موسیقی، یک لهجه آشنا و هر نشانه ای از دیارم به شدت احساس دلتنگی می کنم و دلم پر می کشد برای زادگاهم تا جایی که گاه سفری کوتاه به آنجا دارم تا انرژی دوباره ای برای ادامه زندگی در این شهر بگیرم.

دختر جوان دیگری که با تحصیلات عالی از لرستان به تهران مهاجرت کرده و او نیز دور از خانواده در تهران مشغول به کار است می گوید: محدود بودن اهداف در شهرستان محل زندگی ام باعث شد من خودم را در این چارچوب نبینم و به فراتر ها فکر کنم، می خواستم هنرمند باشم که شهرم هنرمند زن را به سختی می پذیرد، می خواهم دنیا را آنگونه که می خواهم کشف کنم اما آنجا انتظاراتی که از یک دختر جوان دارند با آنچه که من از زندگی می خواهم متفاوت است.

این دختر جوان ادامه می دهد: من دوست دارم آزادتر باشم بلند بخندم، در کافه با دوستانم زمان هایی را سپری کنم، به معنای ساده همین قدر کلیشه همین قدر عادی می خواهم زندگی کنم اما چنین امکانی در شهر کوچک  خودم فراهم نیست.

وی در خصوص چشم اندازش نسبت به آینده می گوید: آینده مالی ، اجتماعی و عاطفی را هر کدام به گونه ای برای خود ترسیم می کنم، با دهها سال کار کردن به توان خرید خانه یا ماشین نمی رسم اما در مجموع، از نظر مالی با توجه به شغل خوبی که دارم در صورتیکه بی وقفه کار کنم می توانم از پس زندگی برآیم و از این بابت نگرانی حس نمی کنم،

او توضیح می دهد: از نظر اجتماعی نیز با توجه به اینکه با افرادی با پایگاه های اجتماعی خوب نشست و برخاست دارم بد نخواهم بود اما از نظر عاطفی به هیچ وجه برای خود آینده ای متصور نیستم اینکه ازدواج کنم و بچه دار شوم، نه، چنین آینده ای را نمی بینم و یا اینکه خیلی دور می بینم.

وی در پاسخ به اینکه آیا اگر شرایط بهتری در زادگاهت فراهم شود دوست داری برگردی یا خیر می گوید: نه فکر نمی کنم! گاهی به این فکر می کنم در شهرستانی غیر از استان خودم زندگی کنم ولی در شهر خودم خیر،  چون به نظرم امکان ندارد تغییرات فرهنگی مورد انتظار من در آن رخ بدهد و بعید می دانم مردم تغییر کنند.

 وی افزود: دلتنگ شهر خودم  می شوم گاهی می روم اما فقط برای چند روز، بیشتر از آن برایم آزار دهنده است.

در ادامه میلش به بازگشت با خنده ای آمیخته به شک و تردید می گوید: شاید آن زمان ها که درانتظار مرگ باشم و دوست داشته باشم در کنجی خلوت روزهای پایانی عمرم را سپری کنم به زادگاهم برگردم، یا زمانیکه به داشتن اقوام و آشنایان برای ادامه زندگی نیازمند شده باشم.

بانوی جوانی که از همسرش جدا شده است و او نیز همراه دختر نوجوانش در تهران زندگی می کند می گوید: شهرم بروجرد را دوست دارم ولی از نظر اجتماعی و حتی اقتصادی در تهران زندگی راحت تری دارم و به همراه دخترم می توانیم احساس آرامش بیشتری داشته باشیم.

وی می افزاید: بعد از طلاق حضانت دخترم را گرفتم و به همراه او در خانه مادرم زندگی می کردیم ولی دخترم دوست داشت زندگی و خانه  مستقلی داشته باشیم و زمانیکه مادر مهمان داشت دخترم احساس می کرد نیاز به اتاقی مستقل برای خودش دارد ولی این شرایط مهیا نبود.

این بانوی جوان ادامه می دهد: در عین حال از نظر فرهنگی، نه خانواده ام اجازه می دادند و نه خودم احساس امنیت می کردم که در جایی و محلی دیگر زندگی کنم، اما بعد از مدتها تصمیم گرفتم به همراه دخترم راهی تهران شویم.

این بانوی جوان می گوید: توان کار دارم، در اسنپ کار می کنم و مسافر زن می پذیرم، نسبت به آینده خوش بین هستم چون می دانم امکان کار کردن دارم و مهمتر از همه اینکه حال دخترم بهتر است و احساس آرامش بیشتری دارد.

مهاجرت کوچ اجباری یا اختیاری سال های اخیر

مهاجرت ممکن است در زندگی هر فرد اتفاق بیفتد، دور شدن از موطن و زادگاه خویش که می تواند به اختیار یا به اجبار باشد، به دلایل اقتصادی، اجتماعی و یا فرهنگی به بیرون استان و در سطحی دیگر به خارج از کشور رخ می دهد.

بنابر آمار رسمی برگرفته از سرشماری سال 1395، میزان مهاجرت از لرستان به استان تهران در حدود 41 هزار نفر می باشد و از این تعداد شهرستان های خرم آباد (11 هزار نفر)  و بروجرد (حدود هفت هزار و 500 نفر) بیشترین تعداد مهاجر به مقصد تهران را داشته اند.

مهاجرت از دیدگاه فردی یک تصمیم نسبتا عقلانی است که فرد برای تغییر وضعیت زندگی خود انجام می دهد و هر فرد حق دارد در هر جایی که فکر می کند زندگی شرافتمندانه تری داشته باشد زندگی کند، بنابراین نمی توان به لحاظ قانونی یا  اخلاقی افرادیکه اقدام به مهاجرت می کنند مورد سرزنش و سوال قرار گیرند.

اما این انتخاب می تواند در عین حال که دارای تاثیرات مثبت فردی است در صورت گذر از یک آستانه خاص دارای پیامدهای منفی اجتماعی باشد در این حالت است که بعنوان یک مساله اجتماعی مطرح می شود و نیاز به شناخت و بررسی دارد.

دکتر مجتبی ترکارانی رییس انجمن جامعه شناسی لرستان در این خصوص می گوید: مهاجرت به کلان شهرها از روستا و شهرهای کوچک پدیده جدیدی نیست ولی آنچه این روزها این نوع مهاجرت را متمایز می گرداند میزان مهاجرت و شدت آن است، در گذشته مهاجرت به نوعی سرریز اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی شهرهای کوچک و متوسط و روستاها بود، به عبارتی این طبقه متوسط و بالای شهر و روستاها بودند که وقتی  در شهرهای  خودبه سطحی از سرمایه اجتماعی و اقتصادی می رسیدند که مکان زندگی خود را برای رشد، پیشرفت و رفاه کوچک تلقی می کردند بدنبال مهاجرت بودند.

وی افزود: ولی در سال های اخیر مشاهده شده است که این مهاجرت به دلایل زیادی نه فقط از شهرهای کوچک بلکه حتی از روستاهای کوچک و بزرگ به صورت فردی و جمعی مستقیما به کلان شهرها اتفاق می افتد، این مهاجرت گاه خانوادگی و حتی گروه خویشاوندی بوده و گاه پسران و دختران مجرد یک خانواده باهم اقدام به مهاجرت می کنند و در مناطق حاشیه ای شهر تهران و یا شهرهای اطراف سکنی می گزینند.

وی تاکید کرد: باید در نظر داشته باشیم بر خلاف هنجارهای جامعه مردسالار، مهاجرت دختران مجرد که در عرف جامعه سنتی یک امر غیر متعارف محسوب می شد بدلایلی پذیرفته شده و امروزه شاهد مهاجرت تعداد زیادی از جوانان اعم از زن و مرد از روستاهای بزرگ به تهران و دیگر کلان شهرها هستیم.

این پژوهشگر اجتماعی ادامه داد: گرچه از منظر حق انتخاب فردی هرکسی حق دارد محل زندگی خود را انتخاب کند ولی در آسیب شناسی این سبک از مهاجرت نکاتی قابل طرح است.

ترکارانی گفت: مهاجرت مستقیم این افراد به شهرها بدون اینکه فرایند ذهنی و عینی مهاجرت به خوبی طی  شود یکی از این نکات است، که می تواند در جامعه مقصد، حامل مشکلاتی هم برای میهمانان و میزبانان باشد، به عنوان مثال مهاجرت خانواده ای که سال ها در محیط روستایی و شهر روستاها زندگی کرده به کلان شهرها دارای پیامدهای منفی در سازگاری با فرهنگ شهری و جامعه پذیری خواهد بود، بخصوص اینکه در نظر داشته باشیم این گروه از مهاجران از داشتن سواد و ظرفیت فکری برای تطابق با پیچیدگی های زندگی شهری محروم هستند.

وی افزود: برای این دسته از افراد در شهرهای بزرگ هم هیچ نهادی متولی آموزش شهروندان تازه وارد نیست، کسی دغدغه یادگیری و تامین نیازهای این قشر را ندارد و این افراد در یک فضای رها شده برای کسب لقمه ای نان رها می شوند که زندگی در چنین شرایطی کمتر به آنها مجال و فرصتی برای فهم زندگی شهری و استفاده از فرصت های یادگیری و اموزش شهروندی می دهد و بزرگترین هنر و نگرانی آنها این است که گرفتار  افراد شیاد و فرصت طلب نشوند.

درک شرایط کلان شهرها، ضرورت مهم مهاجران

رییس انجمن جامعه شناسی لرستان ادامه داد: فهم ذهنی کلان شهر امر پیچیده و دشواری است، کلان شهر واجد خصوصیاتی مانند بازاری شدن ،فردگرایی، بیگانگی و خطر بوده که فهم این پدیده ها برای فردی که در یک محیط سنتی زندگی کرده کمتر، پرتاب شدن ناگهانی آنها به چنین محیطی بسیار دشوار و سازگار شدن با آن در زمان کوتاهی بسیار دشوار است.

ترکارانی افزود: به عبارتی دیگر، فردی که در محیطی آشنا زندگی کرده و هر روز با دیدن آشنایان و وابستگان به نوعی احساس هویت داشته است در محیط جدید خود را در خلا احساس می کند که نمی تواند با جامعه میزبان ارتباط برقرار نماید و از سرمایه فرهنگی و اقتصادی لازم برای پیوند زدن خود با شرایط جدید برخوردار نیست، بنابراین بدنبال انگشت شمار آشنایانی برای خود می گردد تا با ارتباط آنها بحران هویتی خود را کاهش دهد.

وی بیان کرد: محدودیت های اقتصادی و اجتماعی که در محیط های سنتی باعث مهاجرت شده آنها را در یک دوراهی گرفتار کرده است، از یک طرف بسیاری از این جوانان امکان پیدا کردن شغل، ازدواج  و فرصت های دیگر را  به راحتی در شهرهای کوچک و روستای خود پیدا نمی کنند و ناچار هستند برای کسب حداقل های زندگی  متناسب با سطح تحصیلات و آرزوهای خود مهاجرت کنند و از طرفی دیگر در آنجا مجبور می شوند درد سخت تنهایی، غریبه بودن، عدم پذیرش و حتی ازدواج نکردن را تحمل کنند.

این پژوهشگر اجتماعی ادامه داد: بطوریکه تمام زندگی این افراد، صرف کار برای کسب حداقل ها می شود و از امتیازهای دیگر زندگی بخصوص ارتباط و حمایت های اجتماعی و عاطفی مخصوصا برای زنان و دختران، صحبت به زبان مادری و بودن در جامعه محلی را از دست می دهند. 

ترکارانی با اشاره به اینکه شاید بتوان زندگی این جوانان از هر سنخی را نوعی مبارزه برای بقا دانست گفت: اینها برای کسب حداقل های زندگی که می توانست در شهرهای خود باشد ولی نیست سودای مهاجرت می کنند.

وی گفت: پذیرفتن این شرایط و مهاجرت برای زنان مخصوصا آنهایی قابل تحمل تر می شود که بخاطر شرایط خاص زندگی مانند مطلقه بودن، سن بالای ازدواج، بیکار بودن سرپرست خانواده و یا نداشتن چشم انداز امید بخش در شهرهای کوچک و روستاها به نوعی از جامعه خود فرار می کنند.

وی ادامه داد: این افراد در پشت سر خود هیچ روشنایی برای بازگشت نمی بینند و مایل به بازگشت نیستند، مخصوصا اینکه کلان شهر گرچه شاید غربت و دلتنگی بیاورد ولی آنقدر آنها را به خود مشغول و حسگرهای عاطفی و اجتماعی آنها را ناکارآمد می کند که دیگر حساسیت خود را از دست داده، نگران غربت نیستند و با هر شرایطی مایل به بازگشت نیستند.

این پژوهشگر بیان کرد: بیشتر این دختران گرچه در محل زندگی سابق خود دارای سرمایه اجتماعی و فرهنگی بودند که می توانستند با آن ازدواج کنند و یا زندگی آرامی داشته باشند ولی با مهاجرت بخاطر از دست دادن این جایگاه و منزلت به یک ذره در اقیانوس کلان شهرها تبدیل می شوند که دیگر نه تبار خانوادگی، تحصیلات، شاغل بودن و حتی زیبایی نسبی امتیاز او نیست و فرصتی را برای ازدواج ایجاد نمی کند.

رییس انجمن جامعه شناسی لرستان افزود: از این رو بسیاری از آنها از شانس ازدواج و داشتن زندگی شایسته محروم می شوند و بین داشتن آزادی اجتماعی، یافتن شغل در شهرهای بزرگ، بازگشت به زندگی در مکان های سنتی و تن دادن به محدودیت ها، حتما اولی را انتخاب می کنند و در آنجا می مانند.

جایی برای زندگی

مهاجرت پدیده عصر ماست، نه اینکه در گذشته نبوده است بلکه در دوران جدید به لحاظ ماهیت، هدف و کارکرد هیچ سابقه ای در گذشته ندارد، مهاجرت ها در گذشته بسیار اندک بوده است چراکه سفر پدیده ای نادر بود و آدمیان عمدتا همان جا که زاده می شدند جهان را ترک می گفتند.

امروز اغلب مهاجرت برای یافتن شغل یا دست یازیدن به امکانات رفاهی و آموزشی است، آنان که از فقر در زادبوم خود به تنگ آمده اند به امید یافتن لقمه ای نان به شهرها و کلان شهرها می گریزند و آنان که از غم نان رَسته اند برای برخورداری از امکانات رفاهی و آموزشی جلای وطن می کنند، سلمان احمدوند جامعه شناس و پژوهشگر در این خصوص می گوید: مهاجرت ها همیشه خودخواسته نیست، در بسیاری مواقع رویدادی به مهاجرت می انجامد که از آن جمله ازدواج و تحصیلات است.

وی با بیان اینکه پراکنش سنی مهاجرت یکسان نیست افزود: در میان گروه های سنی مختلف گرایش به مهاجرت معنا و رنگ و بوی متفاوتی دارد، میانسالان و سالمندان حسب محافظه کاری که اقتضای احوال روحی و خصایص سنی آنان است به ندرت تن به مهاجرت می دهند، مگر آنکه در پی ادامه تحصیل فرزند خود پای در راه بگذارند و چمدان هایشان را ببندند ولی جوان ها برای مهاجرت آرام و قرار ندارند و به سمت آینده روان می شوند.

این جامعه شناس گفت: سرخوردگی از بودن در محیطی که برای آنها رهاوردی جز روزمره گی و رکود نداشته است از یک سو و شوق رسیدن به آنچه در رویای خویش ساخته اند از سوی دیگر، آتش مهاجرت را در بیشه باور آنان شعله ور می سازد، آتشی افروخته که زبانه های آن از روستایی کوچک در جغرافیایی متروک و فراموش شده که مردمانش جز به سیر کردن شکم خویش و گره زدن دامن روز به گیسوی شب دلمشغولی دیگری ندارند تا کلان شهری پر زرق و برق که همچون شهر فرنگ قصه ها همه چیز را در یک جا گردآورده، امتداد یافته است.

وی می گوید: مهاجرت حتی از جنسی به جنس دیگر نیز فرق می کند، مهاجرت برای زنان که در جوامع سنتی (روستا، بخش، شهر و شهرستان) در شرایط متفاوت تری به سر می برند فرصت استثنایی و طلایی آزادی است تا از  قید و بندهایی که محیط اجتماعی بر دست و پای روح آن نهاده و جسم هایشان را مچاله کرده است رها شوند، آنان به مهاجرت همچون راهی به رهایی می اندیشند، روزنی که از خلال آن می توان به افق های دوردست نگریست، شبیه آنچه در شبکه های اجتماعی و فیلم های سینمایی تبلیغ و توصیه می شود.

احمدوند افزود: این در حالیست که علایق مردانه در مهاجرت بیشتر ولی معطوف به یافتن فرصت های شغلی پولساز است، هر چه زنان آزادی های اجتماعی و مدنی را می جویند، مردان در پی فرصت های اقتصادی تازه اند تا به میانجی آن، هدف های دیگر خود را نشانه ‌بروند.

وی گفت: مهاجران احوال روان شناختی و جامعه شناختی یکسانی ندارند، بسته به اینکه از کجا و با چه هدفی مهاجرت کرده باشند، تجربه های روانی و اجتماعی متفاوتی را از سرمی گذرانند، نوستالژی، شادی، بی پناهی، گسترش دامنه روابط و مناسبات، عزلت و انزوا، طرد شدگی و خلاصی یافتن از نظارت دوربین های عرف و سنت و به نقطه ای کور گریختن وجود دارد ولی در این بین برخی خصایص همچون احساس گمگشتگی و بحران هویت از سویی و کوشش برای درآمیختن با جامعه میزبان از سوی دیگر مشترک است.

این پژوهشگر افزود: این وضعیت و واکنشی که از یگانگی و آمیختگی با جامعه میزبان (انتگره شدن) تا همسانی و همگونی (اسیمیله شدن) که حد اعلای آمیختگی فرهنگی و اجتماعی است، امتداد می یابد.

احمدوند با بیان اینکه تغییر الگوی مهاجرت را هم باید در نظر داشت گفت: اگر تا یک دهه پیش مردان پیشگام مهاجرت بودند، امروز و در پی تحولات عمیق اجتماعی، برخی تنگناهای فرهنگی و سیاسی، زنان پیشی گرفته اند و زنانگی الگوی مهاجرت به شاخص اجتماعی روزگار حاضر تبدیل شده است.

در این روایت که گفتگوهایی با افراد مهاجر از زادگاه خویش و ساکن در تهران انجام شده است نکته مشترکی که بیشتر آنها بر آن تاکید داشتند این بود که اگر شرایط در زادگاه آنها فراهم شود و روند شایسته سالاری و دیدن افراد صرفا بر اساس توانایی، تخصص و مهارت مد نظر باشد حاضر هستند برخی مشکلات دیگر را تحمل کنند اما برای خدمت به زادگاه خود بازگردند.

مهاجرت را با هر دلیل و انگیزه ای می توان مورد کند و کاو قرار داد به اینصورت که تحولات  فرهنگی، اجتماعی در کنار مسائل اقتصادی مورد وارسی و پژوهش قرار گیرد، کاوش در انگیزه مهاجرت دختر روستایی دورافتاده که برای پیوستن به جهانی تازه، از ایل دل می کَند و به کلان شهر می رود، دختری جوان با تحصیلات عالی که سقف آرزوهای زادگاهش را کوتاه می بیند تا پسری جوان که تحقق رویاهای خود را در گرو عزیمت به اروپا و آمریکا می داند، هر کدام از این افراد حتی آنگاه که در بهترین حالت جامعه مقصد باشند، خلاهای عاطفی را درون خود دارند و گاه با دیدن کمترین نشانه هایی از دیار خویش دلشان هوای برگشت می کند.


http://www.Lor-Online.ir/Fa/News/246108/مهاجرت،-گسست-عاطفی-به-امید-تحقق-رویاها
بستن   چاپ