ندای لرستان - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
تاکید بر ادعای غنیسازی صفر صرفا اهرم فشاری علیه ایران با هدف کسب امتیاز حداکثری است
بازار
![]()
حدیث روشنی| درحالی که گمانهزنیهایی درباره زمان آغاز دور پنجم رایزنیهای غیرمستقیم میان ایران و امریکا مطرح شده، عبور مقامات امریکایی از خطوط قرمز ایران و ادعایشان در باب غنیسازی صفر درصدی، بار دیگر گفتوگوها را وارد مرحله پیچیدهتری کرده است. به همین بهانه روزنامه اعتماد با هدف ارزیابی چشمانداز گفتوگوها و بررسی سناریوهای محتمل در صورت شکست رایزنیها، با امیرعلی ابوالفتح، کارشناس مسائل امریکا، گفتوگو کرده است. ابوالفتح ضمن اشاره به تشدید اختلافات اخیر میان تهران و واشنگتن، تاکید میکند که علیرغم پیچیدگیهای حاکم، هنوز میتوان به تحقق توافق امیدوار بود. به باور او، در صورت شکست کامل مذاکرات نیز، بروز درگیری نظامی، آخرین سناریویی است که میتوان آن را پیشبینی کرد. مشروح این گفتوگو در ادامه میآید:
باتوجه به تشدید مواضع مقامات امریکایی، بهویژه استیو ویتکاف، رییس هیات مذاکرهکننده ایران، در شرایطی که چهار دور گفتوگوی غیرمستقیم میان تهران و واشنگتن برگزار شده و هنوز زمان برگزاری دور پنجم مشخص نیست، ارزیابی شما از وضعیت کنونی رایزنیها چگونه است؟ همچنین این روند که مذاکرات از اتاقهای محرمانه به فضای رسانهای کشیده شده، چه معنایی دارد و چه پیامدهایی میتواند به دنبال داشته باشد؟
در تحلیل مواضع طرفین به ویژه امریکا، به نظر میرسد طرفهای امریکایی تلاش میکنند از اهرم رسانه برای اعمال فشار روانی بر ایران استفاده کنند. احتمالا تحلیل ادعایی آنها این است که در ایران، انتظار برای رسیدن به توافق به دلیل فشارهای اقتصادی بالاست؛ به ویژه در شرایطی که جامعه با مشکلات معیشتی روبهرو است، از همین رو تصور میکنند ایران درنهایت چارهای جز پذیرش مطالبات امریکا نخواهد داشت. یا به دلیل همین وضعیت اقتصادی، بیم از بروز یک درگیری نظامی، ایران را به پذیرش برخی خواستههای طرف مقابل وادار میکند، به همین دلیل، چنین اظهاراتی در رسانهها مطرح میشود تا فضای داخلی ایران را تحتتاثیر قرار دهند و هیات ایرانی را وادار به عقبنشینی از مواضع خود کنند. با این حال، باید درنظر داشت که در چهارمین دور رایزنیها که برگزار شد، اظهاراتی متناقض ازسوی مقامات امریکایی چون شخص ترامپ، مارکو روبیو و حتی آقای ویتکاف، رییس هیات مذاکرهکننده امریکا رسانهای شد اما طبق روایت آقای عراقچی، هیچیک از این مواضع متناقض پشت میز مذاکرات به صورت رسمی بیان نشده است. حال آنکه از طرفی دیگر اگر واقعا طرف امریکایی به طور شفاف اعلام کرده بود ایران باید غنیسازی را به صفر برساند طبیعتا مذاکرات تا دور چهارم ادامه پیدا نمیکرد و در همان مراحل ابتدایی متوقف میشد. در هر حال، باید منتظر ماند و دید دور بعدی رایزنیها چه زمانی برگزار خواهد شد و خروجی آن چه خواهد بود. اگر پس از دور پنجم نیز، همچنان آقای عراقچی یا سخنگوی وزارت امور خارجه اعلام کنند که روند مذاکرات مثبت است، گفتوگوها رو به جلو پیش میرود و شانس دستیابی به توافق وجود دارد، میتوان نتیجه گرفت که اظهارات تند و غیرسازندهای که گاه از سوی مقامات امریکایی در رسانهها مطرح میشود، پشت میز مذاکرات مطرح نشدهاند و همچنان فضای گفتوگو حفظ شده است. اما اگر پس از پایان دور بعدی، شاهد آن باشیم که مقامات ایرانی اعلام کنند دیگر نمیتوان رایزنی با امریکارا ادامه داد و رسیدن به توافق ممکن نیست، در آن صورت میتوان گفت که طرف امریکایی در عمل نیز بر مواضع سختگیرانه خود پافشاری کرده و طرحهای ادعایی خود را به عنوان گزینههایی پشت میز مذاکره آورده است. درنهایت باید درنظر داشت که نفس مذاکره با چنین کشمکشها و مواضع حداکثری عجین است. هر دو طرف تلاش میکنند سقف خواستههای خود را بالا ببرند تا در جریان چانهزنی، بتوانند امتیاز بیشتری کسب کنند. بنابراین، موضعگیریهای رسانهای امریکا به خودی خود جای تعجب ندارد؛ مگر اینکه این مواضع، عینا به فضای رسمی مذاکرات منتقل شود که در آن صورت قطعا روند گفتوگو با مشکل مواجه خواهد شد.
در بازه زمانی بیش از یک هفته پس از دور چهارم مذاکرات، گروهی از ناظران متغیرهای کلیدی را مورد بررسی قرار دادهاند که یکی از مهمترین آنها، تور خاورمیانهای ترامپ و سفر او به عربستان، قطر و امارات است. برخی تحلیلگران معتقدند تشدید مواضع رسانهای واشنگتن میتواند ارتباط مستقیمی با این دیدارها داشته و امریکا تحت رهبری ترامپ با هدف جلوگیری از آغاز نوعی رقابت هستهای غیرنظامی چنین ادعاهایی را مطرح کرده است. به نظر شما این فرضیه تا چه اندازه قابلتأمل است؟
اول اینکه به باور من، موضع امریکاییها در قبال ایران تغییر چندانی نکرده است. این مواضعی که اکنون مطرح میشود، پیشتر هم بارها از سوی مقامات مختلف امریکایی بیان شده بود. پیش از این نیز، آقای ویتکاف چنین مواضعی را اعلام کرده بود؛ دونالد ترامپ نیز همان خطوط کلی را دنبال میکرد و حتی مارکو روبیو وزیر امور خارجه ایالاتمتحده نیز بارها همین ادعاها را تکرار کرده بود، بنابراین نمیتوان گفت که سفر اخیر ترامپ به خاورمیانه، باعث تغییر یا سختتر شدن موضع امریکا شده است. در عین حال، رسانهها مدعیاند که در جریان این سفر، ترامپ در هر سه کشور قطر، عربستان و امارات، ازسوی مقامات ارشد این کشورها تحت فشار قرار گرفت تا به توافقی با ایران دست پیدا کند. بنا بر این گزارشها، سران این کشورها با توجه به نگرانیهای اقتصادی، امنیتی و توسعهای خود، خواهان آن بودند که میان ایران و امریکا توافقی حاصل شود. حتی ترامپ خود ادعا کرد که ایرانیها باید قدردان امیر قطر باشند، چراکه رهبری این بازیگر مانع از وقوع جنگ شده است. آنگونه که برخی رسانهها روایت کردهاند، آنقدر این درخواستها و توصیهها در دیدارهای منطقهای تکرار شده که ترامپ تصمیم گرفته چنین ادعایی را علنا بیان کند. با این همه، من نشانهای قوی نمیبینم که بخواهم بگویم سفر اخیر ترامپ تاثیر معناداری چه مثبت و چه منفی بر مواضع امریکا داشته است. همان خطوط کلی و خواستههایی که امریکاییها پیشتر داشتند، همچنان پابرجاست و ادامه دارد. به نظر میرسد سیاست امریکا درقبال ایران، فعلا از همان الگوی قبلی پیروی میکند و سفر اخیر منطقهای ترامپ، تغییری اساسی در آن ایجاد نکرده است.
باتوجه به گزارشهای ادعایی درباره مواضع تروییکای اروپایی در نشست پرچالش استانبول که با حضور نمایندگان ایرانی برگزار شد، آیا میتوان مدعی شد میزانی از هماهنگی و همراستایی میان امریکا و اروپا در ارتباط با ایران وجود دارد؟ در صورت صحت این فرضیه ادعایی، تا چه اندازه این هماهنگی میتواند بر مسیر و نتایج مذاکرات تاثیرگذار باشد؟
در حال حاضر، اروپاییها از روند مذاکرات ایران و امریکا ناراضیاند؛ دلیل اصلی این نارضایتی، کنار گذاشتهشدن این گروه از بازیگران از فرآیند مذاکرات و عدم بازتعریف قالب قدیمی 1+5 است. به باور آنها، این وضعیت بیش از هر چیز ناشی از رویکرد دولت ترامپ است. دولت ترامپ اصولا اعتقادی به چندجانبهگرایی و کار جمعی ندارد و در مراوداتش با کشورها ترجیح میدهد مستقیما و بهتنهایی با آنها وارد چالش یا مذاکره شود. این نگاه صرفا مختص پرونده ایران نیست. در ماجرای اوکراین نیز شاهد بودیم که حتی خود اوکراین هم عملا در فرآیندهای اصلی مذاکرهای جایگاهی نداشت، چه برسد به کشورهای اروپایی. اکنون در باره موضوع ایران نیز شرایط به همین شکل است. اروپاییها که از بازی کنار گذاشته شدهاند، تلاش دارند با استفاده از اهرمهایی مانند مکانیسم ماشه، فشار سیاسیای متوجه واشنگتن کنند. از دید من، این فشار بیش از آنکه متوجه ایران باشد، متوجه امریکاست، چون ایران اصولا مشکلی با مشارکت کشورهای اروپایی در روند مذاکرات ندارد. اگر امریکا بپذیرد که طرفهای اروپایی در گفتوگوها حاضر باشند، از نظر تهران مانعی وجود ندارد. بر همین اساس، اروپاییها امیدوارند با تهدید به فعالسازی مکانیسم ماشه، ترامپ را ناچار کنند یا به آنها اجازه ورود به میز مذاکره را بدهد یا دستکم مواضع و دغدغههایشان را در باب توافق احتمالی میان تهران و واشنگتن در نظر بگیرد. با این حال، اگر بخواهیم واقعبینانه نگاه کنیم، به باور من احتمال آنکه اروپا بخواهد در صورت رسیدن ایران و امریکا به توافق، با فعال کردن مکانیسم ماشه همه چیز را بر هم بزند، چندان بالا نیست، چراکه تجربه نشان داده اروپا در مسائل کلان سیاسی و امنیتی، درنهایت تابع سیاستهای ایالاتمتحده است. ماجرای اوکراین یک نمونه روشن و مهم است. درحالی که بحران اوکراین برای اروپا مسالهای حیاتی، حیثیتی و امنیتی لست، زمانی که ترامپ موضع مشخص خود را اعلام کرد، کشورهای اروپایی چارهای جز تبعیت نداشتند. اکنون نیز در پرونده ایران، به احتمال زیاد همین الگو تکرار خواهد شد. اگر توافقی بین تهران و واشنگتن شکل بگیرد، من بعید میدانم که اروپا بخواهد آن را به طور کامل بههم بزند یا نقش مخرب ایفا کند. البته این سناریو کاملا منتفی نیست، اما به نظر میرسد که تهدید به فعالسازی مکانیسم ماشه بیشتر کارکردی تاکتیکی دارد؛ به عبارتی، اروپاییها با توسل به این اهرم، میکوشند دولت ترامپ را تحت فشار قرار دهند تا نقش بیشتری در روند مذاکرات برای آنها قائل شود، یا دستکم مواضعشان را در متن نهایی توافق لحاظ کند.
باتوجه به ادعای غنیسازی صفر درصدی توسط ویتکاف و پافشاری واشنگتن بر این موضع ادعایی که خط قرمز ایران بوده و هست، آینده رایزنیهای ایران و امریکا را چگونه پیشبینی میکنید؟ در صورتی که مذاکرات به نتیجه نرسد، چه سناریوهای احتمالی را محتمل میدانید؟
من همچنان معتقدم که احتمال رسیدن به توافق میان ایران و امریکا بالاست، چراکه مذاکرات از دور اول به دور دوم، سوم و چهارم کشیده شده و این نشاندهنده اراده طرفین برای رسیدن به یک نتیجه است. زمانی که مباحث فنی در کانون رایزنیها قرار میگیرد و به جزییات پرداخته میشود، خواست و اراده طرفین برای توافق به وضوح روشن است. البته باید درنظر گرفت که درک ما از توافق، با برداشتی که امریکاییها از آن دارند، تفاوتهایی دارد. همین تفاوت نگاه باعث بروز برخی اختلافها شده، اما در مجموع من نسبت به حصول توافق خوشبینم. درنهایت، هر دو طرف تا اندازهای از مواضع اولیه خود کوتاه خواهند آمد و به یک نقطه میانی خواهند رسید. اما اگر توافقی هم حاصل نشود، من معتقد به دوگانه توافق یا جنگ نیستم.به معنای دیگر اینگونه نیست که اگر توافقی به دست نیاید، قطعا گزینه درگیری نظامی جایگزین خواهد شد. حتی اگر گفتوگوها به نتیجه نرسد، به احتمال زیاد هیچیک از طرفین شکست مذاکرات را اعلام نخواهند کرد. به همین ترتیب، مذاکرات ایران و امریکا ممکن است بهصورت تدریجی ادامه یابد. فارغ از آن اگر در این بازه زمانی نیز همچنان توافقی حاصل نشود، امریکا به احتمال زیاد سیاست فشار حداکثری را تشدید خواهد کرد، اما گزینه اقدام نظامی آخرین کارت روی میز است. حال آنکه میان عدم توافق و اقدام نظامی، یک مسیر طولانی و یک طیف تدریجی از متغیرها وجود دارد؛ امریکا ممکن است ابتدا تحریمهای حداکثری را علیه ایران اعمال کند، یا داراییهای ایران را توقیف کرده، یا فشارهایی بر حوزه حملونقل دریایی وارد کند. پس از آن، ممکن است تلاش کند با ایجاد شکافهای داخلی و فعالسازی گسلهای اجتماعی، زمینه فشار از درون را فراهم کند. درنهایت و در صورت شکست این راهبردها، ممکن است به گزینه نظامی فکر کند. با این همه در این میان، رفتار و رویکرد ایران بسیار تعیینکننده خواهد بود. اگر تهران تحت فشار یا در فضای احساسی، تصمیمی چون خروج از «انپیتی» یا اعلام رسمی حرکت به سوی ساخت سلاح هستهای بگیرد، احتمال تقابل نظامی افزایش پیدا میکند، اما اگر ایران بر مواضع اصولی خود تاکید کند یعنی پایبندی به عدم دستیابی به سلاح هستهای، پرهیز از تهدید یا ماجراجویی و ادامه مسیر دیپلماتیک، وقوع جنگ چندان محتمل نخواهد بود.
http://www.Lor-Online.ir/Fa/News/1027809/غنیسازی-صفر؛-جدال-رسانهای-یا-چرخشی-دیپلماتیک؟