روایت «فارن افرز» از توازن قدرت جدید در خاورمیانه
سیاسی
بزرگنمايي:
ندای لرستان - اکو ایران /متن پیش رو در اکو ایران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
از زمان روی کار آمدن ترامپ، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات همگی توصیه کردهاند که از جنگ اجتناب شود و نقش میانجی و واسطه میان تهران و واشنگتن را ایفا کردهاند. واضحترین دلیل این تغییر موضع، نگرانی از پیامدهای یک جنگ منطقهای برای اقتصادهای کشورهای خلیج فارس است. اما در سطحی بنیادینتر، عربستان و دیگر کشورهای عربی خلیج، توافق هستهای را عنصر کلیدی در دستیابی به توازن جدید قدرت در خاورمیانه میدانند.
ولی نصر - فارن افرز| در جریان سفر دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، به خاورمیانه در ماه مه، او اقداماتی انجام داد که تا چند ماه یا حتی چند هفته قبل، کمتر کسی انتظار آنها را داشت. یکی از آنها دیدار غیرمنتظرهاش با رهبر جدید سوریه، احمد الشرع، و لغو تحریمهای آمریکا علیه سوریه بود. اقدام دیگر، با وجود تلاشهای مداوم دولت ترامپ برای پایان دادن به جنگ غزه، حذف اسرائیل از برنامه سفر بود. این سفر پس از تصمیم دولت ایالات متحده در اوایل ماه مه برای امضای توافق آتشبس دوجانبه با حوثیها در یمن بدون مشورت یا مشارکت دادن اسرائیل بود. این موضوع همزمان با با آغاز گفتوگوی مستقیم ترامپ با جمهوری اسلامی ایران -اقدامی که اسرائیل به شدت با آن مخالف است اما رهبران عرب خلیج فارس از آن استقبال کردند و حتی در تسهیل آن نقش داشتند- صورت گرفت. این تحولات نشاندهنده تغییرات گسترده در توازن قوای منطقهای از زمان حمله حماس به اسرائیل در 7 اکتبر 2023 هستند.
جنگ غزه چشمانداز ژئوپلیتیکی خاورمیانه را دگرگون کرده است. در سالهای پیش از حمله 7 اکتبر، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، و سایر کشورهای خلیج فارس با اسرائیل در این دیدگاه مشترک بودند که جمهوری اسلامی ایران و ائتلاف نیروهای مورد حمایت آن، تهدید اصلی منطقه هستند. آنها از کارزار «فشار حداکثری» دولت اول ترامپ علیه تهران حمایت کرده و روند عادیسازی روابط با اسرائیل را آغاز نمودند. اما امروز، وضعیت بهطور چشمگیری تغییر کرده است. پس از بیست ماه جنگ، تهران دیگر تهدید اصلی برای جهان عرب به نظر نمیرسد. در مقابل، اسرائیل هر چه بیشتر شبیه یک قدرت منطقهای ظاهر میشود.
در این میان، متحدان عرب واشنگتن و اسرائیل اکنون بر سر ارزش یک توافق هستهای جدید در دو جبهه مخالف قرار گرفتهاند. اسرائیل همچنان چنین توافقی را یاری دهنده جمهوری اسلامی ایران میداند و از دولت ترامپ خواسته به جای آن، اقدام نظامی برای نابودی تأسیسات هستهای ایران انجام دهد. کشورهای خلیج فارس، در مقابل، از بروز جنگی جدید و غیرقابل مهار در نزدیکی مرزهایشان وحشت دارند و راهحل دیپلماتیک با تهران را برای امنیت و ثبات منطقهای حیاتی میدانند. آنها همچنین نسبت به شکلگیری خاورمیانهای که در آن اسرائیل آزادی عمل مطلق داشته باشد نگران هستند. در تلاش برای ایجاد تعادلی جدید میان ایران و اسرائیل، کشورهای خلیج فارس به بازیگران اصلی در تلاش ترامپ برای دستیابی به توافق هستهای جدید تبدیل شدهاند. آنها در کنار یکدیگر میکوشند نقطه ثقل نظمی تازه در منطقه باشند.
برای درک کامل تغییر موضع کشورهای خلیج فارس نسبت به جمهوری اسلامی ایران، باید به واکنش عربستان سعودی و امارات متحده عربی در برابر توافق هستهای اول میان آمریکا و ایران در یک دهه پیش توجه کرد. زمانی که ایران و آمریکا در ژوئیه 2015 «برنامه جامع اقدام مشترک» یا برجام را امضا کردند، کشورهای خلیج فارس همانند اسرائیل نگران بودند که این توافق باعث تقویت نفوذ منطقهای ایران شود. در آن زمان، جهان عرب هنوز در حال بازیابی از خیزشهای مردمی بهار عربی 2010 2011 بود؛ خیزشهایی که حکام قدرتمندی را سرنگون کرده و به جنگهای داخلی در لیبی، سوریه و یمن انجامیده بود. جمهوری اسلامی ایران از این آشفتگیها سود برده و حوزه نفوذی از شبهجزیره عربستان تا شرق مدیترانه برای خود ایجاد کرده بود. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در سخنرانی خود در کنگره آمریکا در مارس 2015 هشدار داد: «جمهوری اسلامی ایران اکنون بر چهار پایتخت عربی، بغداد، دمشق، بیروت و صنعا، تسلط دارد.» کشورهای عربی خلیج فارس، همانند اسرائیل، نگران بودند که آمریکا در مسیر دستیابی به توافق هستهای، تهدید فزاینده ایران و نیروهای مورد حمایتش در منطقه را نادیده میگیرد. در همان ماهی که نتانیاهو سخنرانی کرد، عربستان سعودی اعلام کرد که رهبری یک مداخله نظامی در یمن را علیه حوثیها بر عهده گرفته است؛ گروه شورشیای که در حال گسترش حوزه نفوذ ایران به داخل شبهجزیره عربستان بود.
اسرائیل و متحدان خلیجی واشنگتن ممکن است تهدید هژمونی ایران در خاورمیانه را بزرگنمایی کرده باشند، اما نمیشد انکار کرد که آشوبهای جهان عرب توازن قدرت منطقهای را به نفع جمهوری اسلامی تغییر داده بود. برای منتقدان ایران در خاورمیانه، برجام تنها به ظرفیتهای هستهای جموری اسلامی ایران مربوط نمیشد، بلکه به میزان نفوذ نسبی این کشور هم مرتبط بود. طبق مفاد این توافق، ایران در ازای محدودسازی برنامه هستهای خود، از لغو تحریمها بهرهمند میشد؛ بدون اینکه ملزم به مهار نیروهای مورد حمایتش در منطقه باشد. در نتیجه، این توافق در حالی که به کاهش پیشرفت ایران در زمینه سلاح هستهای کمک میکرد، در عین حال تهدید میکرد که نفوذ منطقهای تهران را افزایش دهد.
کشورهای عربی در کنار اسرائیل، این نقص را برجسته کردند و در تلاش گستردهای برای تضعیف برجام از آن بهره گرفتند. این تلاش علاوه بر لابیگری گسترده در کنگره که سخنرانی نتانیاهو در سال 2015 نماد آن است شامل کارزارهای رسانهای و عمومی علیه توافق نیز میشد.
در دوره نخست ریاستجمهوری خود، ترامپ با منتقدان توافق همنظر بود. ایالات متحده در سال 2018 بهطور یکجانبه از برجام خارج شد و جمهوری اسلامی ایران را تحت تحریمهای اقتصادی «فشار حداکثری» قرار داد. در آن زمان، دولت ترامپ انتظار داشت این فشار موجب تضعیف ایران و کاهش نفوذ منطقهای آن شود و نظم منطقهای جدیدی را حول محور اسرائیل و متحدان عرب واشنگتن شکل دهد. دولت ترامپ همکاریهای اطلاعاتی و امنیتی میان کشورهای عربی و اسرائیل را گسترش داد، که سرانجام در توافقات ابراهیم در سال 2020 به اوج رسید. توافقی که روابط اسرائیل با چند کشور عربی و شمال آفریقا، از جمله بحرین، امارات، و بعدها مراکش و سودان را عادی کرد. همچنین، این دولت سیاست سختگیرانهتری نسبت به حمایت ایران از نیروهای مورد حمایتش اتخاذ کرد، تا جایی که در اقدامی بیسابقه، سردار قاسم سلیمانی، فرمانده فقید نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در سال 2020 در بغداد ترور کرد.
این سیاست سختگیرانه علیه ایران در دوره جو بایدن نیز ادامه یافت. برخلاف انتظارها، دولت بایدن برجام را احیا نکرد و از تعامل مستقیم با ایران پرهیز کرد و تنها زمانی با گفتگو موافقت کرد که جمهوری اسلامی ایران با افزایش سطح اورانیوم غنیشده خود، فشار را بالا برد. تمرکز بایدن، مشابه ترامپ، بر ایجاد محور اسرائیل–عرب بود. عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان سعودی به عنوان ستاره راهنمای سیاست خاورمیانهای دولت بایدن مطرح شد. در واقع، در زمان حمله 7 اکتبر حماس، دولت بایدن تصور میکرد در آستانه امضای توافقی تاریخی میان اسرائیل و عربستان است که میتواند صلحی پایدار در منطقه ایجاد کند.
اسرائیل افسارگسیخته
اما وقایع بعدی نشان دادند که این تصور تا چه حد اشتباه بوده است. راهبرد مشترک ترامپ–بایدن تنها موجب تشدید تنشهای منطقهای شد. جمهوری اسلامی ایران در واکنش به فشار آمریکا، برنامه هستهای خود را گسترش داد و حمایت خود از حوثیها در جنگ یمن با کشورهای خلیج فارس را افزایش داد. همچنین در این زمان حملات مستقیمی علیه منافع آمریکا و کشورهای خلیج آغاز شد که مهمترین آن، حمله به تأسیسات نفتی عربستان در سال 2019 بود.
حتی پیش از حمله 7 اکتبر، کشورهای خلیج فارس اعتماد خود به استراتژی واشنگتن را از دست داده بودند. در مارس 2023، عربستان سعودی مسیر متفاوتی در پیش گرفت و با میانجیگری چین، روابط خود با ایران را عادیسازی کرد. یکی از دستاوردهای فوری این توافق، پایان یافتن حملات حوثیها به عربستان و امارات بود. کشورهای خلیج فارس همچنان خواهان گسترش روابط با اسرائیل باقی ماندند، اما حفظ توازن میان جمهوری اسلامی و اسرائیل برای آنها چالشی دشوار بود.
سپس حملات حماس و جنگ ویرانگر اسرائیل در غزه فرا رسید. جنگی که روند عادیسازی روابط میان اسرائیل و عربستان سعودی را از مسیر خود خارج کرد. نیروهای مسلح منطقه که با حمایت جمهوری اسلامی ایران دوباره قدرت گرفته بودند، از جمله حزبالله لبنان و حوثیهای یمن که همراه با حماس، عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان را تهدیدی وجودی تلقی میکردند، اکنون بهطور آشکار وارد جنگ با اسرائیل شده بودند.
دولت بایدن تصور میکرد این درگیری تازه در منطقه، ضرورت تشکیل اتحاد امنیتی میان اسرائیل و کشورهای خلیج فارس را تقویت میکند. اما کشورهای خلیج فارس تمایلی به کشیده شدن به این جنگ نداشتند. در ژانویه 2024، زمانی که بایدن تصمیم گرفت در واکنش به حملات حوثیها به کشتیرانی بینالمللی در دریای سرخ اقدام نظامی انجام دهد، عربستان سعودی و امارات با دقت از مداخله خودداری کردند. کشورهای عربی همچنین با خشم فزاینده افکار عمومی در جهان عرب درباره وضعیت مردم غزه روبهرو بودند، مسئلهای که هرگونه همکاری امنیتی بیشتر با اسرائیل را برای آنها غیرممکن میکرد.
سپس در پاییز 2024، مجموعهای از پیروزیهای اسرائیل روند جنگ را به سود آن تغییر داد. در اواخر سپتامبر، اسرائیل رهبری حزبالله را هدف گرفت، از جمله حسن نصرالله، رهبر این گروه، که در حملهای هدفمند با بمب ترور شد. این حمله پس از عملیات مخفیانه موفقی انجام شد که ساختار فرماندهی حزبالله را با استفاده از پیجرهای انفجاری هدف قرار داد. در ماه بعد، نیروهای اسرائیلی یحیی سنوار، رهبر حماس و طراح حمله 7 اکتبر، را ترور کردند. و در اوایل دسامبر، حکومت بشار اسد در سوریه، متحد نزدیک و دیرینه جمهوری اسلامی ایران فروپاشید.
در همین حال، تبادل خطرناک موشکها و پهپادها میان جمهوری اسلامی و اسرائیل، سطح تنشها را بالا برد.
تا پایان سال، آنچه محور مقاومت نامیده میشد تضعیف شده بود و تهران تا حد زیادی از منطقه شام دور شده بود. حتی [به پندار غربیها] توان دفاع از خاک ایران نیز شکننده به نظر میرسید. با بازگشت احتمالی ترامپ، حامی پرنفوذ اسرائیل به کاخ سفید، کابینه نتانیاهو که حالا با اعتماد به نفس بیشتری عمل میکرد، این وضعیت را فرصتی نادر برای وارد کردن ضربهای قاطع به ایران میپنداشت؛ حملهای که تصور میشد تأسیسات هستهای ایران را نابود و زیرساختهای اقتصادیاش را ویران کند و جمهوری اسلامی را با چالشی جدی مواجه کند.
ایران در ترازوی قدرت
اما ترامپ برخلاف آنچه اسرائیل انتظار داشت عمل کرده است. او که نگران کشیده شدن ایالات متحده به جنگی پرهزینه با جمهوری اسلامی ایران است، تاکنون در برابر فشار اسرائیل برای کنار گذاشتن دیپلماسی و آغاز جنگی آشکار مقاومت کرده است. در عوض، او خواهان نسخهای جدید از همان توافقی است که در دوره اول ریاستجمهوریاش رد کرده بود: توافق هستهای.
در این مسیر، ترامپ از حمایت کشورهای خلیج فارس برخوردار است، کشورهایی که با وجود مخالفت با توافق قبلی، اکنون نیز دیپلماسی با جمهوری اسلامی را ترجیح میدهند. از زمان روی کار آمدن ترامپ، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات همگی توصیه کردهاند که از جنگ اجتناب شود و نقش میانجی و واسطه میان تهران و واشنگتن را ایفا کردهاند.
واضحترین دلیل این تغییر موضع، نگرانی از پیامدهای یک جنگ منطقهای برای اقتصادهای کشورهای خلیج فارس است. اما در سطحی بنیادینتر، عربستان و دیگر کشورهای عربی خلیج، توافق هستهای را عنصر کلیدی در دستیابی به توازن جدید قدرت در خاورمیانه میدانند.
حمایت کشورهای خلیج فارس از توافقی با ایران تا حدی، به تغییر موقعیت خود اسرائیل در منطقه بازمیگردد. در حالی که اسرائیل همچنان به حملههای خود در غزه ادامه میدهد، با اطمینان کامل از برتری مطلق نظامیاش و آمادگی برای استفاده از آن جهت تحکیم سلطهاش بر خاورمیانه، پیشاپیش شروع به نمایش پیروزی کرده است.
علاوه بر گسترش اشغال غزه که رهبران اسرائیلی پیشنهاد دادهاند ممکن است تحت حکومت نظامی نامحدود باقی بماند، اسرائیل در حال تحمیل ارادهاش بر جنوب لبنان است و مناطقی گسترده از سوریه را اشغال کرده و به آنها حملات نظامی انجام میدهد. اکنون اسرائیل میخواهد کارزار پیروزمندانهاش در شام را با حمله به جمهوری اسلامی ایران به خلیج فارس بکشاند.
چنین حملهای، علاوه بر آنکه میتواند موجب تلافی ایران شود که ممکن است بهزودی شامل هدف قرار دادن نقاطی در شبهجزیره عربستان شود، میتواند تأمین انرژی جهانی را مختل کند و تداوم رونق اقتصادی در کشورهای خلیج فارس را در هالهای از ابهام قرار دهد.
قدرتهای اصلی خاورمیانه از جمله کشورهای عربی، جمهوری اسلامی ایران، اسرائیل و ترکیه، در طول تاریخ، همواره در برابر سلطه یک بازیگر واحد منطقهای مقاومت کردهاند. زمانی که جهان عرب در دهههای 1950 و 1960 در پی برتری تحت پرچم ناسیونالیسم عربی بود، ایران، اسرائیل و ترکیه برای مهار آن با یکدیگر متحد شدند. حتی پس از انقلاب اسلامی 1979، اسرائیل در صورتی که موازنه قدرت منطقهای ایجاب میکرد، به صورت کلی با ایران خصومت نداشت. در سالهای نخست جنگ ایران و عراق در دهه 1980، زمانی که عراق صدام حسین دست بالا را پیدا کرده بود و مدعی رهبری جهان عرب شده بود، اسرائیل اطلاعات و تجهیزات نظامی در اختیار ایران انقلابی و اسلامگرا قرار داد. بعدها، زمانی که جمهوری اسلامی ایران به قدرتی در حال ظهور بدل شد، اسرائیلیها با کشورهای عربی برای مقابله با آن همدست شدند.
اکنون که اسرائیل مدعی نقش قدرت بیرقیب منطقه شده، کشورهای عربی، ایران و همچنین ترکیه به یکدیگر نیاز دارند تا موازنهای برقرار کنند. در میان این کشورها، بحرین، مصر و اردن قرار دارند که با وجود نداشتن روابط دیپلماتیک با ایران، همچون سایر قدرتهای عربی، سطح تعامل خود را بهطور چشمگیری افزایش دادهاند. از همه مهمتر، کشورهای خلیج فارس به تکیهگاه ایران برای پیشبرد مذاکرات هستهای با آمریکا تبدیل شدهاند. کشورهای خلیج بهخوبی درک میکنند که در رقابت میان جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل، خودشان بهنوعی جایزه این نبرد هستند. اسرائیل خواهان محور مشترکی با جهان عرب برای مهار جمهوری اسلامی است و ایران در پی آن است که از نفوذ اسرائیل در شبهجزیره عربستان جلوگیری کند. از سوی دیگر، رهبران خلیج فارس به دنبال نظمی منطقهای هستند که هم ایران و هم اسرائیل را مهار کرده و در عین حال قدرت خودشان را تقویت کند.
همین ضرورت موازنه باعث شده که متحدان خلیجی واشنگتن که زمانی مخالف توافق هستهای بودند اکنون از مدافعان اصلی آن شوند. از دیدگاه آنها، توافق جدید میان ایران و ایالات متحده میتواند مسیر جنگ میان ایران و اسرائیل را که ممکن است به سواحل آنها کشیده شود، مسدود کند و از تثبیت سلطه غیرقابل مهار اسرائیل بر منطقه جلوگیری کند.
در همین راستا، ایران نیز که مشتاق دستیابی به توافق هستهای برای جلوگیری از جنگ و تقویت اقتصاد ضعیف خود است، بیش از پیش به کشورهای خلیج فارس برای مدیریت تعامل با دولت ترامپ و حفظ روند مذاکرات متکی شده است. بهعنوان مثال، وزیر خارجه عمان نقش کلیدی در مذاکرات ایفا کرده و پیشنهادهایی ارائه داده که شکاف میان تهران و واشنگتن را کاهش میدهد. عربستان سعودی نیز از ایده ایجاد یک کنسرسیوم منطقهای هستهای با ایران برای مدیریت مشترک غنیسازی اورانیوم استقبال کرده است. وزیر خارجه عربستان همچنین پیشنهاد داده که کشورش آماده است از قدرت اقتصادی خود برای تثبیت توافق نهایی استفاده کند.
محور ثبات
جمهوری اسلامی ایران و کشورهای خلیج اکنون به یکدیگر و هر دو به توافق هستهای نیاز دارند. این تحول مثبتی است. چنین توافقی میتواند اعتماد میان همسایگان خلیج فارس را افزایش داده و زمینهساز تعمیق روابط در حوزههایی چون همکاری امنیتی، سرمایهگذاری و تجارت شود. افزون بر این، تعامل دوباره با ایران بهمعنای کنار گذاشتن تلاش برای عادیسازی روابط با اسرائیل نیست. رهبران خلیج فارس نمیخواهند مجبور به انتخاب میان ایران و اسرائیل شوند. آنها خواهان رابطه با هر دو طرف هستند تا توازن منطقهای را به سود کشورهای خود برقرار کرده و صلح و ثباتی را تضمین کنند که برای اهداف ژئواکونومیک منطقه حیاتی است.
برای کشورهای خلیج فارس، یک توافق هستهای نه تنها راهبرد آنها را با سیاست خاورمیانهای واشنگتن هماهنگ میکند، بلکه میتواند در قالب یک شراکت استراتژیک رسمی میان ایالات متحده و عربستان سعودی تثبیت شود.
به نظر میرشد سفر اخیر ترامپ به خلیج فارس این انتظارات را تأیید کرد. حتی پیش از ورود به منطقه، دولت او نگرانیهای اسرائیل را نادیده گرفت و توافق آتشبس دوجانبهای با حوثیها به امضا رساند. در همان حال، توافقهای اقتصادی بلندپروازانهای که رهبران عرب به ترامپ پیشنهاد دادند، زمینهساز بیانیههای ایالات متحده درباره غزه، ایران و سوریه شد؛ بیانیههایی که منعکسکننده اولویتهای کشورهای خلیج فارس بودند، ولو به بهای نادیده گرفتن ترجیحات اسرائیل.
در هر ایستگاه از سفر خود، ترامپ ترجیحش برای حل مسئله هستهای ایران از طریق دیپلماسی را تکرار کرد. و گاه به گونهای ضمنی به نگرانیهای عربها در مورد جنگ غزه اشاره نمود. برای مثال در ابوظبی گفت: «خیلیها در غزه در حال گرسنگی هستند» که بهنظر میرسید انتقادی باشد از محاصره ده هفتهای اسرائیل و ممانعت از ارسال کمکهای انساندوستانه به این منطقه.
اما برای آنکه این آرایش جدید قدرت واقعاً به صلح و ثبات منطقهای بینجامد، ایالات متحده باید به توافق هستهای جدید با جمهوری اسلامی ایران چارچوبی استراتژیک و گستردهتر ببخشد.
البته این امکان وجود دارد که مذاکرات آمریکا با ایران به بنبست برسد و واشنگتن بار دیگر به مسیر تقابل با تهران بازگردد. چنین نتیجهای احتمالاً به طولانیتر شدن درگیریهای منطقهای خواهد انجامید و امکان هرگونه پیشرفت در روند عادیسازی عرب–اسرائیل را در آینده نزدیک منتفی خواهد کرد.
اما اگر توافقی حاصل شود، کشورهای خلیج فارس این فرصت را خواهند داشت که به محور نظم نوین منطقهای تبدیل شوند. نظمی که برای جمهوری اسلامی ایران، اسرائیل و ایالات متحده از دل خلیج فارس میگذرد. پس از سالها جنگ و آشوب، این شاید اولین شانس واقعی برای دستیابی به ثبات در منطقه باشد.
بازار ![]()
لینک کوتاه:
https://www.nedayelorestan.ir/Fa/News/1032260/